سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

تنها چرا نشسته, مگر گریه می کند؟
چون شمع شعله وربه نظر گریه می کند
ازمردم مدینه شنیدم که روزها
می آید و ز داغ پسر گریه می کند
بالای چار صورت قبری که ساخته
با دیده های سرخ جگر گریه می کند
با ذکر جانگداز -حسینم غریب- بود
دائم زند به سینه و سر گریه می کند 
از سوز روضه خواندن این مادر شهید  
هر عابری میان گذر گریه می کند
گاهی دلش برای علی تنگ می شود
گاهی برای روضه ی در گریه می کند
بغض نگاه باد صبا گفت با دلم
دیگر غروب شد, چقدر گریه می کند!!

قاسمی

 


[ چهارشنبه 92/2/4 ] [ 6:0 عصر ] [ ]

 

زندگی سراسر مهر و عاطفه و مبارزه ام البنین علیهاالسلام ، رو به پایان بود. او به عنوان همسر شهید، رسالت خویش را به خوبی به پایان رسانید و فرزندانی تربیت کرد که فداییِ ولایت و امامت بودند.

او، بعد از زینب کبری علیهاالسلام دار فانی را وداع گفت، ولی تاریخ نگاران سال ارتحال او را متفاوت نگاشته اند، به طوری که عده ای آن را سال 70 ق بیان کرده اند و عده دیگری تاریخ وفات آن مادر فداکار را، سیزدهم جمادی الثانی سال 64 ق دانسته اند که نظر دوم از شهرت بیشتری برخوردار است. ام البنین را در بقیع، در جوار امام حسن مجتبی علیه السلام ، فاطمه بنت اسد علیهاالسلام و دیگر شخصیت های اسلامیِ مدفون در آن جا به خاک سپردند.

ام البنین چه در زمان حیات امام علی(ع) و چه بعد از شهادت ایشان برای شوهر گرانقدرش، زنی صمیمی، فداکار و با عفت بود. این بانوی فداکار وقتی کودکان خرد سال حضرت علی( ع) را دید، بلافاصله تصمیم به خدمت و پرستاری آنان گرفت و در این کار تا حد یک مادر واقعی پیش رفت وفرزندان فاطمه(س) را بر فرزندان خود مقدم داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان کرد وهمچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت. با کمال خوشرویی و سخنان محبت آمیز با آنها روبرو می شد؛ به خاطر همین وفاداری و رفتار شایسته او بود که زینب به دیدار او می رفت و از او تجلیل به عمل می آورد. 
منابع تاریخی هیچ گونه گزارشی از حضورفعال او در زمان امام حسن (ع) و امام حسین(ع) ارائه نکردند. تنها گویند ام البنین در واقعه عاشورا در مدینه بود چنان که به آنانی که عازم سفر بودند، چنین سفارش کرد: چشم و دل مولایم امام حسین (ع) و فرمانبردار او باشید؛ البته وقتی بشیر و زینب او را از ماجرای کربلا و شهادت امام حسین (ع) وفرزندانش باخبر نمودند، ام البنین همچنان از امام حسین (ع) خبرگرفت و چون بشیر خبر شهادت آن حضرت را به او داد، ام البنین گفت: «ای بشیر، بند دلم را پاره کردی!» و صدا و ناله شیون بلند کرد. می گویند بشیر گفت: خداوند به سبب مصیبت مولایمان امام حسین(ع) به شما پاداش بزرگ عنایت کند. 
ام البنین گفت: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد ! 
به گفته علامه مامقانی، این شدت علاقه ، کاشف از علو مرتبه او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل می شمارد . 
به هر حال، فقدان فرزندانش او را متأثر و ناراحت کرده بود، چنانکه وقتی حضرت زینب(س) سپر خونین حضرت عباس را به عنوان یادگاری به ام البنین نشان داد، وی تا آن را دید چنان دلش سوخت که نتوانست تحمل کند و بی هوش بر زمین افتاد. 
وی هر روز برای فرزندش عباس نوحه سرایی می کرد و فرزند او عبید ا… را نیز به همراه خود می آورد. مردم مدینه برای شنیدن نوحه او گرد می آمدند و به سبب جانسوز بودن نوحه سرایی او همگی اشک می ریختند. باید گفت، آمدن ام البنین به بقیع نوعی انقلاب بر ضد بنی امیه و آگاهی مردم از ژرفای مصیبت بود. پس از آگاهی از جریان عاشورا و شهدای آن واقعه، ام البنین مجلس سوگواری و مصیبت در خانه اش برپا کرد. زنان بنی هاشم در آن جا گرد آمدند و برای امام حسین( ع) و خاندانش گریه کردند. 
وفات ام البنین س 
بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در 13 جمادی الثانی سال 64 ق وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد . 

 


[ چهارشنبه 92/2/4 ] [ 2:0 عصر ] [ ]


خواستگاری از ام البنین س

بعد از این که عقیل شجره نامه های اَعراب را بررسی و ام البنین را انتخاب کرد، حضرت علی علیه السلام ، او را نزد پدر ام البنین فرستاد. پدرخشنود از این وصلت مبارک، نزد دختر خود شتافت و موضوع را در میان گذاشت. ام البنین نیز با سربلندی و افتخارْ پاسخ مثبت داد و پیوندی همیشگی بین وی و مولای متقیان علی بن ابی طالب علیه السلام برقرار شد.

امام علی علیه السلام ، در همسرش عقلی سترگ، ایمانی استوار، آدابی والا و صفاتی نیکو مشاهده کرد و او را گرامی داشت و از صمیم قلب در حفظ حُرمت او کوشید.

اولین روز زندگی مشترک

روز اولی که ام البنین علیهاالسلام پا در خانه علی علیه السلام گذاشت، حسن و حسین علیهماالسلام مریض بوده و در بستر افتاده بودند. عروس تازه ابوطالب، به محض آن که وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید و هم چون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت.

تغییر نام

فاطمه کلابیه، بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک با علی علیه السلام ، به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که به جای «فاطمه»، که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را ام البنین صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام از ذکر نام اصلی او توسط پدرشان، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات گذشته، در ذهن آن ها تداعی نگردد و رنج بی مادری آن ها را آزار ندهد.

محبت بی دریغ ام البنین س به فرزندان زهرا س

ام البنین بر آن بود که، در زندگی جای خالی حضرت زهرا علیهاالسلام را برای فرزندان ایشان پر کند؛ مادری که در اوج شکوفایی پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال زد: فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام در وجود این بانوی پارسا، مادر خود را می دیدند و رنج فقدانِ مادر را کمتر احساس می کردند.

ام البنین علیهاالسلام ، فرزندان دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر فرزندان خود مقدّم می داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان می کرد و آن را فریضه ای دینی می شمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود، همگان را به محبت آنان دستور داده است.

فرزندان ام البنین س

ثمره زندگی مشترک ام البنین علیهاالسلام با حضرت علی علیه السلام ، چهار پسر بود که به دلیل داشتن همین پسران، او را ام البنین، یعنی مادر پسران می خواندند. نام فرزندان ایشان به ترتیب عبارتند از: قمربنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان.

فرزندان ام البنین همگی در کربلا به شهادت رسیدند و نسل ایشان از طریق عُبیداللّه فرزند حضرت ابوالفضل علیه السلام ادامه یافت.

مادر چهار شهید

با شهادت چهار فرزند ام البنین علیهاالسلام در کربلا، این بانوی شکیبا، به افتخار مادر شهیدان بودن نائل آمد و درکنار همسر شهید بودن، افتخاری دیگر بر صفحه افتخاراتش افزوده شد.

وقتی خبر شهادت فرزندانش به او رسید، سرشک اشک از دیده فرو ریخت و با روحیه ای قوی در اشعاری گفت: «ای کسی که فرزند رشیدم عباس را دیدی که همانند پدرش بر دشمنان تاخت، فرزندان علی علیه السلام همه شیران بیشه شجاعتند. شنیده ام بر سر عباس عمود آهنین زدند، در حالی که دست هایش را قطع کرده بودند؛ اگر دست در بدن پسرم بود، چه کسی می توانست نزد او آید و با او بجنگد؟»

 


[ چهارشنبه 92/2/4 ] [ 9:0 صبح ] [ ]

 

نامش فاطمه دختر حزام بن خالد عامری و مادرش ثمامه بود. در حدود سال پنجم هجری در کوفه و یا اطراف آن متولد گردید. وی در عصر خود یکی از زنان با فضیلت، پرهیزگار، عابد، با تقوا و در شعر و حدیث سرآمد دیگران بود . 

تاریخ گواهی می دهد که پدران و داییان حضرت ام البنین از دلیران عربِ پیش از اسلام بوده و از آن ها به هنگام نبرد، دلیرْمردی های فراوانی نقل شده است که در عین شجاعتْ بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده اند، آن چنان که حاکمان زمانْ در برابرشان سرتسلیم فرود می آورند. اینان همانان هستند که عقیل ـ نسبْ شناس بزرگ عرب و برادر علی علیه السلام ـ به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: «در میان عرب از پدرانش شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود».

افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانی، پیشوای قوم خود نیز بودند، چنانکه سلاطین زمان در برابر ایشان سر تسلیم فرود می آوردند . بی جهت نیست که عقیل بن ابی طالب به امیرالمؤمنین( ع) می گفت: در میان عرب از پدران ام البنین شجاع تر و قهرمان تر یافت نمی شود .

 

انتخاب ام البنین س برای همسری علی ع

بعد از شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، علی بن ابی طالب علیه السلام برادرش عقیل را ـ که آشنا به علم نسب شناسی عرب بود ـ فرا خواند و از او خواست که برایش همسری از تبار دلاوران برگزیند تا پسر دلیری برای مولا به ارمغان آورد.

عقیل، فاطمه کلابیه را برای حضرت برگزید که قبیله و خاندانش، بنی کِلاب، در شجاعت بی مانند بودند، و حضرت علی علیه السلام نیز این انتخاب را پسندید.

 

 


[ سه شنبه 92/2/3 ] [ 11:33 عصر ] [ ]

آیت الله مجتبی تهرانی در سال 1316 ه.ش در خانواده‏ای از اهل علم، معرفت و شهادت در تهران به دنیا آمد. پدر ایشان مرحوم آیت‏ الله میرزا عبدالعلی تهرانی، از شاگردان مرحوم حاج‌شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اول، با همراهی و رفاقت مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ، به اقامه جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعد و راهنمایی سالکان الی‏ الله‏ تعالی اهتمام ویژه داشت.

وی تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز کرد و در امر تحصیل علوم، جدیت فوق‌العاده‌ای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود، برای مدت چهار سال به مشهد مقدس مهاجرت کرد و در سایه الطاف حضرت علی‌بن‏ موسی الرضا(ع)مشغول به گذراندن سطح گردید و از محضر اساتید برجسته‌ای چون ادیب نیشابوری بهره برد. سپس به قم مهاجرت کرد تا در حوزه نوپای آن دیار، که به تازگی تمامی اهل علمِ جهان تشیع را به‌سوی خود جذب می‌کرد، حضور یابد و سطوح عالی دروس حوزوی را نیز به اتمام برساند.


ادامه زندگینامه در ادامه مطلب:

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 91/10/26 ] [ 2:1 عصر ] [ ]

 

ولادت
او در سال 1315 ق. / 1276 ش. در نجف به دنیا آمد. و شهاب الدین نام گرفت پدرش، آیه الله سید شمس الدین محمود مرعشی (1279 ق. ـ1338 ق.) از فقها و مدرّسان علوم اسلامی نجف بود. آیه الله مرعشی نجفی دوران کودکی را در آغوش پر مهر خانواده سپری نمود و با تربیت اسلامی بزرگ شد. مادرش زنی پاک دامن و با ایمان بود که هیچ گاه بدون وضو به او شیر نمی‎داد.
تحصیل
پس از یادگیری خواندن و نوشتن، در نوجوانی به کسوت روحانیت در آمد و به فراگیری علوم اسلامی پرداخت. ادبیات عرب، فقه، اصول، حدیث، درایه، رجال و تراجم و ... را نزد استادان برجسته حوزه علمیه نجف فرا گرفت و سپس در درس خارج فقه و اصول آیه الله آقا ضیاء عراقی (متوفای 1373 ق.)، آیه الله شیخ احمد کاشف الغطاء (متوفای 1373 ق.) و شماری از مراجع تقلید و مدرّسان برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد.
آیه الله مرعشی چنان علاقه به یادگیری داشت که سر از پا نمی‎شناخت. سالهای دراز در درس دهها استاد شهیر حوزه علمیه نجف شرکت کرد و از خرمن دانش آنها بهره جست. مدتی نیز نزد علمای زیدیه و علمای اهل سنت به فراگیری علم حدیث پرداخت و از آنان اجازه نقل حدیث گرفت.
تلاش شبانه روزی وی سرانجام در 27 سالگی به ثمر نشست و به درجه اجتهاد نایل شد. کوشش خستگی ناپذیر او برای تحصیل دانش ستودنی است. خودش در این باره می‎گوید:
هیچ گاه در سنین جوانی به دنبال تمایلات نفسانی نرفتم، همیشه در پی تحصیل علم بودم، به صورتی که شبانه روز، بیش از چند ساعت نمی‎خوابیدم و هر کجا نشانی از استادی یا عالمی و یا جلسه درسی که مفید تشخیص می‎دادم، می‎یافتم؛ لحظه‎ای در رفتن به نزد آن استاد، عالم و جلسه درس درنگ نمی‎کردم.
آیه الله مرعشی در نجف، کربلا، کاظمین، سامرا، تهران و قم نزد بیش از صد استاد زانوی ادب به زمین زد و از دانش و تقوای آنان استفاده کرد. وی از ابتدای تحصیل به پشتکار عالی، همت بلند، تقوا، نبوغ و دیگر فضایل اخلاقی شهره بود.
ایشان از بسیاری از مراجع تقلید شیعه اجازه اجتهاد گرفتند. برخی از آنها عبارتند از:
1. آیه‌ الله العظمی آقا ضیاء عراقی (متوفای 1361 ق.)
2. آیه الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی (متوفای 1365 ق.)
3. آیه الله العظمی شیخ عبد الکریم حایری یزدی (متوفای 1355 ق.)
آیه الله مرعشی پس از رحلت پدر در سال 1338 ق، برای ادامه تحصیل به کاظمین، سامرا و کربلا رفت و سالها در حوزه‎های علمیه آن دیار، از محضر استادانی برجسته استفاده نمود و سرانجام در سال 1342 ق، برای زیارت مرقد مطهر امام رضا ـ علیه السلام ـ به ایران آمد.
پس از زیارت مرقد امام رضا ـ علیه السلام ـ به تهران رفت و در حوزه علمیه تهران، نزد آیه الله شیخ عبد النبی نوری (متوفای 1344 ق.) آیه الله آقا حسین نجم آبادی (متوفای 1347 ق.) آیه الله میرزا طاهر تنکابنی (متوفای 1360 ق.) آیه الله میرزا مهدی آشتیانی (متوفای 1372 ق.) و ... به فراگیری فقه، اصول، فلسفه و کلام پرداخت.
سال بعد، برای زیارت مرقد حضرت معصومه ـ علیها السلام ـ به قم رفت. به دستور آیه الله العظمی شیخ عبد الکریم حائری یزدی در این شهر ماندگار شد. ایشان مدتی در درس آیه الله حائری و شماری از استادان حوزه علمیه قم شرکت جست و از دانش آنان بهره برد.
بر مسند تدریس
آیه الله مرعشی به دستور آیه الله حائری به تدریس پرداخت. ایشان علوم ادبیات عرب، منطق، اصول و فقه را برای طلاب جوان تدریس می‎نمود. آیه الله مرعشی پس از رحلت آیه الله حائری (1355 ق.)، به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. در طول بیش از هفتاد سال تدریس ایشان در حوزه علمیه قم، دانشمندان بسیاری تربیت شد که شماری از آنان از ایشان اجازه اجتهاد دریافت کردند اینک نام برخی از شاگردان وی را می‎آوریم؛ حضرات آیات:
شهید حسین غفاری، شهید حاج آقا مصطفی خمینی، شهید مرتضی مطهری، شهید دکتر محمد مفتح، شهید دکتر سید محمد بهشتی، شهید محمد صدوقی، سید محمد علی قاضی طباطبایی، سید محمود طالقانی، شیخ شهاب الدین اشراقی، شیخ مرتضی حائری، حاج میرزا جواد آقا تهرانی، شیخ حسن نوری همدانی، آقا موسی صدر، قدرت الله وجدانی فخر، سید مرتضی عسکری، مصطفی اعتمادی، محمد امامی کاشانی، میرزا جواد تبریزی، شیخ حسین نوری، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، شیخ علی پناه اشتهاردی، محمد تقی ستوده، شیخ محمد رضا مهدوی کنی.
در سایه کریمه اهل بیت
مرجع نستوه شیعه در طول سالیان دراز که مرجعیت تقلید شیعیان را بر عهده داشت، خدمات شایانی به جهان اسلام نمود. نماز جماعت با شکوه ایشان در صحن حضرت معصومه ـ علیها السلام ـ را همه زایران به یاد دارند. خوشرویی و اخلاق نیک ایشان را همگان به خاطر سپرده‎اند. ایشان بسیار شوخ طبع بودند. به مستضعفان عنایت ویژه‎ای داشت. به مشکلات آنان رسیدگی می‎کرد.
آیه الله العظمی مرعشی نجفی علاقه خاصی به اهل بیت و حضرت معصومه ـ علیها السلام ـ داشت. ایشان پیش از انقلاب، هر روز پیش از اذان صبح به حرم مشرف می‎شد. هماره مدتی پیش از باز شدن درهای حرم، پشت در می‎ماند و سپس داخل حرم می‎شد و پس از زیارت، نماز جماعت را اقامه می‎کرد.
در یکی از یادداشتهایش آمده است: هنگامی که در قم سکونت کردم، صبحها در حرم حضرت معصومه ـ علیها السلام ـ اقامه نماز جماعت نمی‎شد و من تنها کسی بودم که این سنت را آن جا رواج دادم و از 60 سال پیش به این طرف، صبح زود و پیش از باز شدن درهای حرم مطهر و زودتر از دیگران می‎رفتم و منتظر می‎ایستادم. این انتظار گاهی یک ساعت قبل از طلوع فجر بود تا خدام درها را باز کنند، زمستان و تابستان نداشت. در زمستانها هنگامی که برف همه جا را می‎پوشاند، بیلچه‎ای کوچک به دست می‎گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز می‎کردم تا خود را به حرم مطهر برسانم. در آغاز خود تنهایی نماز می‎خواندم، تا پس از مدتی یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن کم کم افراد دیگر اقتدا کردند و به این ترتیب نماز جماعت را در حرم مطهر آغاز کردم و تا امروز که 60 سال از آن تاریخ می‎گذرد ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نیز اضافه شد و از آن پس روزی سه بار در مسجد بالا سر حضرت معصومه ـ علیها السلام ـ و صحن شریف نماز می‎خواندم.
گنجینه ماندگار
آیه الله مرعشی نجفی در طول سالیان دراز، خدمتهای شایانی به جهان اسلام نمود. تأسیس مدارس علمیه یکی از فعالیتهای درخشان وی می‎باشد. مدرسه مهدیه در سال 1376 ق. در قم، توسط مرحوم حاج مهدی ایرانی ساخته شد و اداره آن بر عهده آیه الله مرعشی گذاشته شد. فقیه نستوه در جهت تکمیل مدرسه سعی فراوان نمود و کتابخانه مدرسه را که در برگیرنده دو هزار جلد کتاب است، بنا نهاد. مدرسه مؤمنیه در سال 1389 ق. در دو طبقه و کتابخانه مدرسه با حدود 3500 جلد کتاب نیز به وسیله ایشان تأسیس شد. مدرسه شهابیه در سال 1400 ق. در سه طبقه و مدرسه مرعشیه نیز از مدارس علمیه‎ای است که در سه طبقه، در سال 1383 ق. به همت ایشان تأسیس شد و اداره آن بر عهده ایشان واگذار شد.
کتابخانه آیه الله العظمی مرعشی نجفی از بزرگترین کتابخانه‎های کشور و در ردیف کتابخانه مجلس شورای اسلامی و کتابخانه آستانه قدس رضوی است. این کتابخانه بسیاری از کتب خطی اسلامی جهان را دارا است. بسیاری از این کتب جزو نفیس‎ترین و باارزش‎ترین متون تاریخی است که قرنها از عمر آنها می‎گذرد.

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 88/1/17 ] [ 1:0 صبح ] [ ]

 

سپیده سیادت
روزهای ماه «ذیحجه» 1321 ق. یکی پس از دیگری می‎گذشت و دلهای شیفتگان بیت الله در هوای حرم الهی «لبیک شوق» سر می‎داد. یاد عرفات و نام مشعر عطش دیدار به جانها داده بود.
ناگاه «کعبه کرامت الهی» زیبا چهره‎ای نورانی را در آغوش پدر و مادری مهربان نهاد. گویی بار دیگر «زمزم» لطف خداوندی رخ نشان داده است.
آری طفلی دیده به جهان گشود که نور سیادت بر سیمای بلورینش آینده‎ای روشن را خبر می‎داد. نام او را «محمد حسین» نهادند و آن را به تبرّک نام «جدّ و فرزند» مایه برکت شمردند. زیرا خاندان محمد حسین، خانواده‎ای اصیل بود که هماره بیرق بزرگی در دست داشته و شهر تبریز لبریز از نام آنان بوده است.
«سراج الدین عبدالوهاب» جد معروف اوست که با وساطت وی، نبرد خونین دولت ایران و عثمانی، در سال 920 قمری پایان یافت و «مرحوم میرزا محمد تقی قاضی طباطبایی» شخصیت دیگری است که از قرنها پیش تاکنون شرافت و بزرگواری را از آن خاندان بزرگ قاضی طباطبایی تبریز کرده است.
طفولیت و توفان حوادث
دوران کودکی «محمد حسین» با توفان حوادث و بلا همراه بود. بیش از پنج بهار از عمر عزیزش نگذشته بود که مادری مهربان و با فضیلت را از دست داد. بغض غم و اندوه بی‎مادری او را رها نکرده بود که گرد یتیمی بر وجودش سنگینی کرد و از دیدن روی پدر محروم شد. همراه با برادر کوچکتر خود تنها ماند اما هماره دست لطف خداوندی سایه‎بان مرحمتی بر سر او بود. مدت زیادی از تحصیل او نمی‎گذشت که علاوه بر قرآن مجید، کتابهای گلستان، بوستان، اخلاق مصوّر، تاریخ معجم، ارشاد الحساب، نصابْ الصبیان و دیگر کتابهای متداول در مدارس آن روز را فرا گرفت.
صرف و نحو و معانی و بیان را نزد استاد خویش مرحوم شیخ محمد علی سرابی آموخت و پس از آن با گامی بلند و همتی فراتر، سطوح عالی در فقه، اصول، فلسفه و کلام را در زادگاه خود نزد اساتید آن خطّه تحصیل کرد. روح لطیف او، ذوقی هنری به وی بخشیده بود. دستمایه‎ای که با کمک آن توانست خوشنویسی را در اوان عمر خود از آقا میرزا علی نقی بیاموزد.
با سپری شدن ایام تلخ و ناکامی طفولیّت، شکوفه‎های رشد و تکامل بر شاخسار وجود سید محمد حسین نمایان شد. وی از سال 1297 ش. تا 1304 علوم بسیاری آموخت. در این مدت، تمامی درسهای مربوط به سطح را فراگرفت و با شور و شوق بسیاری کتابهای مربوط به ادبیات، فقه، اصول، کلام و معارف اسلامی را آموخت.
او خود از روزگار تحصیل خود چنین بازگو می‎کند:
«در اوایل تحصیل که به نحو و صرف اشتغال داشتم علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این روی هر چه می‎خواندم نمی‎فهمیدم ... پس از آن یک بار عنایت خدایی دامنگیرم شده، عوضم کرد. در خود یک نوع شیفتگی و بی‎تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم؛ به طوری که از همان روز تا پایان تحصیل که تقریباً هیجده سال طول کشید هرگز نسبت به تعلیم و تفکر، احساس خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم ... در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده، باقی را به مطالعه می‎پرداختم بسیار می‎شد ـ به ویژه در بهار و تابستان ـ که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می‎گذراندم ...»[1]
عشق و شور به تحصیل و تکامل استاد را بر آن داشت که از شهر خویش رو به سوی، سینای اسرار «نجف اشرف» هجرت کند. تااز شراب عشق علی ـ علیه السلام ـ جامی نوشیده و طریق معرفت و راه رستگاری را بهتر و بیشتر بپیماید.
با اولین نگاه به قبّه و بارگاه امیر المؤمنین آخرین کلام خویش را زده و می‎فرماید:
«یا علی! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شده‎ام ولی نمی‎دانم چه روشی پیش گیرم ... از شما می‎خواهم که در آن چه صلاح است، مرا راهنمایی کنید».
چند روزی نمی‎گذرد که نصر الله و یاری الهی به دست مولای متقیان به سوی استاد می‎آید. شخصیت وارسته‎ای چون حاج میرزا علی آقا قاضی ـ قدس سره ـ به سراغ وی آمده و خطاب به او این گونه می‎گوید:
«کسی که به قصد تحصیل به نجف می‎آید؛ خوب است علاوه بر تحصیل، از فکر تهذیب خود غافل نماند.»
کیمیای وجود مرحوم قاضی، روح و روان استاد را دگرگون کرده و برنامه‎ای روشن و نورانی برای آینده او ترسیم می‎کند. از آن روز کتابی دیگر از زندگی استاد فرزانه باز می‎شود که صفحه آغازین آن با این جمله شروع می‎گردد:
علم نبود غیر «علم عاشقی» ما بقی تلبیس ابلیس شقی[2]
طلوع عشق و اندیشه
مفسر فرزانه مدت یازده سال در کنار مرقد نور آفرین امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ کسب علم کرده وی خوشه چین زبر دست بود که بیشترین استفاده را از فرصت فراهم آمده نمود. فقه، اصول، فلسفه، ریاضیات، رجال را از محضر اساتیدی والا مقام فرا گرفت. بزرگانی چون: آیه الله نائینی، سید ابو الحسن اصفهانی، سید حسین بادکوبه‎ای، سید ابو القاسم خوانساری، حجت، حاج میرزا علی ایروانی و میرزا علی اصغر ملکی.
سر سلسله اساتید ایشان مرحوم قاضی است. شخصیتی که «سید محمد حسین» را «علامه» کرد و جام وجود این انسان پاک را جرعه‎های حیات ابدی و معنویت جاودانه بخشید. مرحوم علامه پیرامون استاد خود مرحوم قاضی چنین می‎فرماید:
«ما هرچه داریم ... از مرحوم قاضی داریم. چه آن چه را که درحال حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقی که خودمان داریم و از مرحوم قاضی گرفته‎ایم.»
بازگشت به تبریز
دست تقدیر، رجعت فرزانه اندیشمند را رقم زد. پس از سالها اندوختن معارف ناب، در سال 1314 ش. مجبور به بازگشت به زادگاه خویش گردید. دوران تلخ کامی و غربت از مهد علم و دانش از این زمان شروع شد اما مدتی نگذشت که لطف خفیّ الهی خود را از سراپرده حکمت خداوندی نشان داد. کار تدریس و تحقیق شروع شد و اولین غنچه‎های «المیزان» با نمودی در «بحار الانوار» بر شاخسار علامه رویید.
هجرت به قم
دوران ده ساله اقامت علامه در تبریز همراه با تدریس و تألیف سپری شد و فصلی جدید از حیات وی را فراهم کرد. تا این که «فیض روح القدس» بار دیگر مدد فرمود و با آمدن چنین آیه‎ای در استخاره، علامه راهی قم گردید:
«هُنالِکَ الْوَلایَهُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَواباً وَ خَیْرٌ عُقْباً»[3]
(در آن جا، یاری به خدای حق تعلق دارد. اوست بهترین پاداش و بهترین فرجام)
و آن روز حوزه علمیه قم از ضربات سهمگین رضا خان، رهایی یافته بود و با حضور آیات و مراجع بزرگواری چون آیه الله بروجردی انسجام بیشتری پیدا کرده بود، فرصتی طلایی فراهم آمده بود تا علامه طباطبایی، نیازهای جامعه را سنجیده و بر طبق آنها، برنامه‎ای منظم و کارآمد تنظیم کند. تفسیر و فلسفه درسهایی بود که ـ براساس احساس وظیفه علامه ـ شروع شد و تعجب بسیاری را برانگیخت چرا که تدریس تفسیر دانشی به دور از تحقیق تلقی می‎شد اما پشتکار و اخلاص علامه کار را بدان جا رساند که «المیزان» حاصل سالهای تلاش و تدریس گردید.
درس فلسفه نیز در آن عصر خوشنام نبود. از این رو تلاشهای بسیاری در تعطیل این درس انجام می‎شد اما رفتار مؤدبانه استاد و برخورد مهربانانه آیه الله العظمی بروجردی ابرهای تیره سوء تفاهم‎ها را کنار زد و سعایتها را بی‎اثر نمود.[4]
به هر روی تشکیل جلسات عمومی و خصوصی این عالم فرهیخته و حضور شاگردان اندیشمندی چون آیه الله مطهری باعث نقد و بررسی فلسفه‎های غربی ـ مخصوصاً ماتریالیسم دیالکتیک ـ گردید و آثار و برکات جاودانه‎ای در تدوین کتب فلسفی به همراه خود آورد.
... هر روز که سپری می‎شد ابعاد علمی و چهره چشمگیر علامه بیشتر از گذشته نمایان می‎شد. شعاع شخصیت این استاد فرزانه به داخل کشور محدود نگردید، بلکه اندیشمندان بسیاری را به سوی خویش کشاند و در تمام ابعاد اسلام به بحث و گفتگو با آنان منجر شد. این عظمت بدان جا انجامید که دولت آمریکا توسط شاه ایران از علامه دعوت رسمی کرد تا در دانشگاه‎های آن کشور «فلسفه شرق» را تدریس نماید! روح بلند و بینش کم نظیر علامه دست رد به آن همه اصرار زد. او زندگی محقّرانه در قم و جلسات درس با طلاب و تربیت شاگردانی فاضل را بر تمامی ظواهر فریبا ترجیح می‎داد.[5]

ادامه مطلب...

[ جمعه 88/1/7 ] [ 1:0 صبح ] [ ]

 

ولادت
این فقیه وارسته در سال 1308 هـ . ق صاحب فرزندی گردید که او را محمد نامید. حکمت الهی بر آن تعلق گرفت که این کودک در همان سنین خردسالی از چشمه عطوفت پدری پارسا و فاضل محروم بماند و در غم ارتحال آن مرد خدا، اوقات را سپری کند. گرچه محمد از حضور پرفیض پدر بی‌بهره گشت، ولی مادرش که بانویی پاکدامن و صالحه بود، مراقبت و کفالت وی را عهده‌دار شد و در جهت تربیت و رشد وی از هیچ گونه کوشش دریغ نکرد و در اولین وهله، وی را به مکتب خانه‌ای در کوهستان فرستاد. محمد توانست قرائت و خواندن و نوشتن را بیاموزد. مادر فداکارش وقتی مشاهده کرد این طفل توانایی آن را دارد که مراتب علمی و درجات دانش را بپیماید، تصمیم گرفت او را به حوزه علمیه بهشهر بفرستد.[1]
اساتید
محمد نوجوان در حوزه علمیه بهشهر، کتاب شمسیّه را نزد شیخ احمد رحمانی و کتاب مطوّل را از محضر شیخ محمد صادق شریعتی نوه شیخ محمد صالح اشرفی ـ و کتاب معالم را نزد حاج آقا بزرگ کردکویی و تنی چند از مدرسان حوزه علمیه بهشهر آموخت. در درس آیه الله حاج سید محسن نبوی اشرفی که در شمار علمای بزرگ مازندران و جامع معقول و منقول بود، شرکت کرد.
آیه الله نبوی در اوایل قرن چهاردهم هجری رهسپار عراق گردید و در درس آخوند خراسانی و آیه الله سید محمد کاظم یزدی و دیگر مشاهیر حوزه علمیه نجف شرکت کرد و پس از اخذ درجه اجتهاد، در سال 1325 هـ . ق به ایران بازگشت و در شهرستان بهشهر ساکن گردید و ضمن تدریس، به رفع مشکلات اجتماعی و حلّ و فصل مسایل مردم پرداخت.[2]
وی در ماجرای درگیری طرفداران استبداد و حامیان مشروطه، فشارهای زیادی را متحمل گشت و چون ملاحظه کرد آشفتگی‌های پدید آمده توسط این دو گروه، فرساینده و مانع تلاشهای علمی او می‌باشد، به نجف برگشت و تا پایان زندگی در آن جا ماند و به تربیت طلاب پرداخت و سرانجام در روز یکشنبه 27 جمادی الثانی سال 1373 هـ . ق رحلت نمودو در جوار بارگاه امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ و جنب مقبره مسجد خضرا دفن گردید.[3]
حاج آقا خضر اشرفی، معروف به شریعتمدار استاد دیگر آیت الله کوهستانی در حوزه علمیه بهشهر بوده است. پدر وی،‌ آیه الله شیخ اسماعیل شریعتمدار از علمای بزرگ مازندران به شمار می رفت که در بهشهر می‌زیست.حاج آقا خضرسال ها در بهشهر به هدایت مردم، اداره امور حوزه علمیه بهشهر، رسیدگی به مشکلات مردم و تألیف آثاری چند در فقه و اصول مبادرت نمود. وی در سال 1336 هـ . ق فوت کرد.[4]
آیه الله کوهستانی پس از استفاده از دانشوران حوزه علمیه بهشهر، عازم شهرستان بابل (بار فروش) گردید و به مدت 14 ماه در مدرسه کاظم بیک[5] نزد شیخ احمد گرجی به تحصیل پرداخت.
استاد دیگر وی در حوزه علمیه بابل، آیه الله العظمی ملا محمد اشرفی (1219 ـ 1315 هـ . ق) می‌باشد. آیه الله اشرفی پس از بهره‌مندی از محضر سعید العلمای مازندرانی، به نجف رفت و در درس شیخ انصاری حاضر گردید و پس از کسب فیض از محضر وی و سایر استادان نجف و سامراء، در 21 سالگی به درجه اجتهاد نائل آمد. وی در اندک مدتی، از شهرت بالای علمی و اجتماعی برخوردار گردید و به مقام مرجعیت رسید. مراتب فضل، کمال، زهد، پارسایی، عبادتها و کرامتهایش را شرح حال نگاران در آثار خویش، در حدّ اعلی ستوده‌اند.[6] با تلاش وی، حوزه علمیه بابل رونق ویژه و جذابیت خاص به دست آورد؛ به نحوی که دانش پژوهان و تشنگان معارف از نقاط گوناگون به سوی این کانون دانش و ارزش کشیده شدند. درسهای اخلاق، مواعظ ارزنده و نکات هشدار دهنده‌ای که آیه الله اشرفی در بحث‌های خود مطرح می‌کرد، در ساختن شخصیت شاگردانش بسیار مؤثر بود. آیه الله کوهستانی این توفیق را به دست آورد تا از خورشید وجود این عالم فرزانه روح و روان خویش را به انوار ملکوتی و انفاس قدوسی منور سازد.[7]
ستاره درخشان دیگری که آیه الله کوهستانی از حوزه درسی او استفاده کرد، آیه الله شیخ محمد حسین مازندرانی (1240 ـ 1345 هـ . ق) معروف به «شیخ کبیر» می‌باشد. شیخ کبیر در حوزه‌های علمیه قزوین، کربلا و نجف به تحصیل پرداخت و در رشته‌های گوناگون علوم اسلامی، تبحری شایسته به دست آورد و در ردیف مجتهدان قرار گرفت. وی به دلیل زهد و تقوای توأم با نبوغ، از مشایخ روایی شیعه گشت. آیه الله العظمی مرعشی نجفی به دریافت اجازه نقل روایت از ایشان مفتخر گردید. نتیجه المقال فی علم الدرایه و الرجال، حواشی بر فرائد الاصول شیخ انصاری، سراج الامه، حدیقه العارفین و تتمیم الدّره فی صلوه الجمعه از آثار اوست.[8]
آیه الله شیخ نجفعلی، فرزند حسن نوکندی، معروف به فاضل استرآبادی (1305 ـ 1391 هـ . ق) از دیگر استادان آیه الله کوهستانی در حوزه علمیه بابل می‌باشد. بنابر نظر برخی، آیه الله کوهستانی معالم الاصول را در حوزه علمیه مشهد، نزد وی فرا گرفت. آیه الله استرآبادی پس از بازگشت از نجف اشرف در شهر بابل اقامت کرد و به هدایت مردم پرداخت. آثارش نشانگر دقت نظر، استواری دانش، ژرفای اندیشه، ایمان و تقوای اوست.[9] سخنان شیوایش چون از اعماق قلبی پاک و درونی تصفیه شده بر می‌خاست، اثر مفید بر دلها می‌بخشید. شنوندگان چنان شیفته بیاناتش می‌شدند که پس از شنیدن سخنرانی او، حتی برای یک بار، مایل بودند همیشه در حضورش باشند.
او از این توانایی برای از بین بردن بدعت‌ها و گناهان استفاده می‌کرد و با پی‌گیری مستمر افراد را به امور خیر و افعال شایسته تشویق می‌نمود و اجتماع را به سوی صلاح و پاکی سوق می‌داد.[10]
آیه الله استرآبادی به میزان استعداد و نبوغ فکری آیه الله کوهستانی پی برد و بدین سبب، در تربیت و پرورش وی سعی ویژه‌ای از خود بروز داد و با نهایت فروتنی، در کوهستان به دیدار شاگرد خود رفت و مقام علمی و فکری او را ستود.
عزیمت به عتبات
آیه الله کوهستانی در جوار بارگاه امام رضا ـ علیه السلام ـ همراه با توسل به پیشگاه آن حضرت، نزد استادان خود به تکمیل دانسته‌های خود در فقه و اصول و تهذیب نفس پرداخت. با مجاهدات مستمر و تلاش بی‌وقفه، در ردیف علمای بزرگ و چهره‌های تابناک حوزه‌های علوم دینی تشیع قرار گرفت. وی به منظور تقویت مبانی اجتهادی خود، به عراق رفت. و هم مباحثه‌اش، آیه الله شیخ محمد تقی آملی نیز در سال 1340 هـ . ق وارد نجف شد.[11]
آیه الله سید ابوالحسن اصفهانی حدود 55 سال در عراق اقامت داشت و از محضر زبدگان فقه و اصول استفاده برد و خود از جمله مراجع طراز اول شد. آیه الله کوهستانی جزو شاگردان او بود.[12]
میرزای نائینی که نزدیک به 40 سال از عمر خود را در راه تحصیل و تدریس گذرانده و به مرتبه بالایی از فقاهت رسیده بود، در سال 1316 هـ . ق،وارد نجف شد و به تدریس در مدرسه بکتاشی‌ها پرداخت. پس از مدت کوتاهی، حدود 300 نفر از شاگردان ممتاز آخوند خراسانی در درس او حضور یافتند.
درس آیه الله نایینی برای شیخ محمد کوهستانی مشخصات ارزشمندی داشت، زیرا وی با شیوه‌ای جالب تدریس می‌کرد و افکار تازه‌ای عرضه می‌داشت و شاگردان خود را به اندیشیدن وادار می‌کرد.[13]
آیه الله نایینی هنگام اعطای گواهی اجتهاد به آیه الله کوهستانی، از علمای حاضر در جلسه استفتاء خویش، از اجتهاد وی سؤال کرد که همه آنان به اجتهاد و عدالت او شهادت دادند. آیه الله العظمی سید محمود شاهرودی که شاگرد آیه الله نایینی و هم درس آیه الله کوهستانی بود، نیز اجتهاد و عدالت او را تأیید کرد. آیه الله نایینی در اعطای گواهی اجتهاد، بسیار دقیق بود. اجازات صادر شده از ناحیه ایشان، مؤید این است که وی در این خصوص نهایت احتیاط را مبذول می‌داشت.[14]
آیه الله آقا ضیاء الدین عراقی (اراکی) استاد دیگر آیه الله کوهستانی می‌باشد. وی از بزرگترین شاگردان آخوند خراسادنی است که پس از مدتی، از برترین مدرسان فقه و اصول گشت.[15]
آیه الله کوهستانی به دریافت اجازه اجتهاد از آقا ضیاء الدین عراقی نایل آمد. در این اجازه، استادش از وی به عنوان عالم، فاضل کامل، علم الهدی، فخر محققان، افتخار اهل تدقیق و غوّاص بحار علوم و مفتاح رموز تحقیق برای عموم مردم نام می‌برد.[16]
آیه الله کوهستانی پس از ده سال تحصیل در نجف اشرف و اخذ گواهی اجتهاد، به ایران بازگشت تا اندوخته‌های علمی و میوه ده‌ها سال گشت و گذار در بوستان معرفت و حکمت و فضیلت را در اختیار مشتاقان معارف ناب قرآن و عترت قرار دهد.
اهتمامی با اهمیت
هنگام بازگشت آیه الله کوهستانی به وطن خویش، ‌ایران به سبب تعدی اجانب و ستم رضاخان، در وضع آشفته و نگران کننده‌ای به سر می‌برد. علما با مشاهده این اوضاع نابسامان به شدت در هاله‌ای از تأثر و رنج روزگار می‌گذرانیدند. تمامی حوزه‌های علمیه، مساجد و حسینیه‌ها بسته بود و از اقامه مجالس مذهبی و مراسم دینی به طور جدی جلوگیری می‌شد، آیه الله کوهستانی به زادگاه خویش برگشت و برای جلوگیری از اجرای نقشه‌های ضد دینی رضاخان، به آبادی‌های گوناگون مسافرت نمود و به ارشاد مردم پرداخت و آنان را از این توطئه‌های خطرناک، آگاه ساخت. وی در سال 1316 هـ . ق،لنگ احداث حوزه علمیه کوهستان را بر زمین زد و برای تحقق این هدف پاک، بخشی از املاک شخصی خود را که در جنب منزل مسکونی‌اش قرار داشت، به این امر اختصاص داد و با تلاشی مستمر و توأم با تدبیر و مشی حکیمانه، 5 دستگاه ساختمان گلی بسیار ساده که هر یک شامل چند حجره بود، برای اسکان طلاب احداث کرد. سرانجام حوزه علمیه کوهستان گشایش یافت. پس از تکمیل بنای مدرسه، آیه الله کوهستانی برای نامگذاری حوزه، به قرآن تفأل زد که این آیه آمد: «قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیرٌ، ممّا یجمعون»[17] و با الهام از کلام وحی، این پنج مدرسه را «فضل»، «رحمت»، «فرح»، «خیر» و «جمع» نام نهاد.[18]

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 87/12/27 ] [ 1:0 صبح ] [ ]

میلاد نور
زمین و آسمان تبریز نور باران بود. بوی گل محمدی در فضای شهر پیچیده بود. بوی بهار می‎آمد. تبریز در شبی رؤیایی به سر می‎برد. صدای حمد و تهلیل و تکبیر از همه جا بلند بود. علی ـ علیه السلام ـ آن شاهکار آفرینش از خدای کعبه مولودی خواسته بود، خجسته، تا یاد حماسه بزرگ غدیر را زنده کند.
باغبان آفرینش، ندای علی ـ علیه السلام ـ را چگونه بی‎پاسخ می‎گذاشت؟
علی ـ علیه السلام ـ نور خدا، امید امت، فیض حق بود. دعایش مستجاب می‎گردید. خطه شیران، تبریز به امید طلوع بامدادی بود که ناگه بانگ تکبیر مؤذن، شب را شکست و از نور خبر داد.
هزار و سیصد و بیست سال از هجرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ، از مکه به مدینه می‎گذشت که «آقا میرزا احمد» صاحب پسر شد. سر به خاک سائید و طلوع آفتاب زندگی در خانه‎اش را سپاس نهاد. در کنار بستر کودک جای گرفت، بغل کرد، بوسید و بوئیدش. اشک شوق از دیدگانش بسان مرواریدی بر گونه کودک غلطید. سیمای طفل با جذبه و نوری که در آن بود پدر را از خود برده بود. چشم از رخ فرزند بر نمی‎داشت. پدر نام فرزندش را «عبد الحسین» نامید تا در سیر امامت و شهادت و حماسه و ایثار گام نهد و بدین صورت عشق وافر خود به پیشوای سوم شیعیان را از خود متبلور ساخت.
سوره تربیت
روزها گذشت. فرزند به دوره‎ای از زندگی رسید که می‎توانست تعالیم پدر را به جان بپذیرد. او دیگر به بازی کم توجه شده بود و در عالم خیال سیر می‎کرد. می‎خواست بداند بیاموزد و در هستی اندیشه کند. نخست آموزه‎های مادر را فرا گرفت. آیات قرآنی و سوره‎های کوتاهی که با اوزان مخصوص جان او را صیقلی می‎داد. تا نوبت به تعالیم پدر شد. آقا میرزا احمد از دانشمندان نامی تبریز که در سال 1287 هجری قمری در قریه «سُرُدها» از نواحی تبریز متولد شده بود. از سال 1304 برای ادامه تحصیل به شهر آمده و بعد از فراگیری مقدمات، در محضر درس علامه بزرگوار مرحوم حاج میرزا اسد الله حضور یافت و به مرتبه‎ای از دانش پژوهی رسید که صلاحیت علمی آن بزرگ از طرف زعیم بزرگوار حضرت آیه الله میرزا علی آقای شیرازی و فقیه برجسته حاج میرزا علی ایروانی مورد تأیید واقع شد.
علم و عمل از وی شخصیتی برجسته ساخته بود. حْسن سیرت، آراستگی طبیعت و پرهیزکاری وی زبانزد خاص و عام بود.[1]
وی اکنون تربیت فرزند خویش را بر عهده می‎گرفت تا به نیکی به بار آید و با دین محمدی و آئین علوی آشنا گردد. عبد الحسین به چنین پدری افتخار می‎کرد و خدای را سپاس می‎گفت که در خانه علم و تقوا تولد یافته و تربیت می‎شود.
آموزش علوم توسط پدر شروع شد و در طی سالها آموزش ادبیات فارسی و عربی، منطق، فقه و اصول انجام گرفت. عبد الحسین همان گونه که دروس متداول حوزه‎های علمیه را فرا می‎گرفت و به حفظ اشعاری چون «الفیه ابن مالک» در علم نحو می‎پرداخت، در سایه هدایت پدر، اشعاری هم از بزرگان دین حفظ کرد.
از اولین شعرهایی که پدر، فرزند و شاگردش را به آموختن و حفظ آن تشویق کرد، شعری از حضرت علی ـ علیه السلام ـ بود.[2] او می‎دانست همان گونه که برای علم نحو ابیاتی قرار داده شده است تا با حفظ آنها اصول آن علم به آسانی در دست باشد، باید اصول اعتقادات را هم از این طریق به شاگردان مکتب توحید آموخت.
عبد الحسین کتابهای مختلفی در حدیث و اعتقادات را نزد پدر خواند و از آنها بهره برد. و مسایل مشکل را با استاد در میان نهاد و به حل آنها پرداخت. اهتمام به قرآن و حدیث، به خصوص به نهج البلاغه، وی را عاشق امام علی ـ علیه السلام ـ کرد. چه نیک به یاد داشت آن سخن گران مایه را که: «هیچ آیه‎ای در قرآن کریم نیست که اول آن «یا ایها الذین آمنوا» باشد، مگر آن که علی ابن ابیطالب ـ علیه السلام ـ سردار مخاطبان آن آیه و امیر و شریف و اول ایشان است».[3]
قرآن و نهج البلاغه دو کتاب گران قدر برای این محصّل جوان بود. وی این دو کتاب را بارها مطالعه کرده و در معانی آن دقیق شده بود. گاهی در مطالعه این دو کتاب می‎گریست و نم نم اشک بر گونه‎اش جاری می‎شد و چون درّی گران مایه در سینه وی نهان می‎گردید.
جدّ وی «مولی نجفعلی» مشهور به «امین الشرع» از اهالی آذربایجان بود که سال 1275 هجری قمری متولد شده و خویشتن را به علم و ادب و پاکی و پرهیزکاری آراسته بود. آن بزرگ شیفته جمع آثار ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ بود و از آن جا که از ادب فارسی و ترکی بهره وافر برده بود، قصایدی چند به این دو زبان داشت. خانواده عبدالحسین به مناسبت شهادت جدّش به «امینی» معروف شده است. عبد الحسین هم راهی را در پیش گرفته بود که امین شرع و مدافع اسلام ناب محمّدی و علوی باشد.
هجرت عشق
سال 1342 هجری بود، عبد الحسین بیست و دو سال در کنار پدر با نشست و برخاست او و درسهای علمی و عملی‎اش، با اسلام و قرآن آشنا شده بود و از محضر بزرگان دیگری چون جناب حاج سید محمد مؤلف «مصباح السالکین» مشهور به «مولانا» و جناب حاج سید مرتضی خسرو شاهی صاحب «اهداء الحقیر در معنی حدیث غدیر» و جناب شیخ حسین مؤلف «هدیه الانام» بهره‎های علمی برده بود.
عشق به امام علی ـ علیه السلام ـ و علاقه به تحصیل عالی وی را به کوی عشق هدایت کرد. «نجف اشرف»، شهری که سابقه تاریخی آن بر همگان روشن است. حوزه علمیه نجف از دیرباز جایگاهی برای رشد و تعالی دانشجویان علوم اسلامی بود و اینک مسافر عاشق می‎خواست به شهر علم وارد شود.
عبد الحسین داستان هجرت را با پدر در میان نهاد. پدر بر قامت برومند فرزند نظری انداخت و با دیدگانی اشکبار بر هجرت فرزند پاسخ مثبت داد. پدر از ندای امام آگاه بود و از جاذبه علی ـ علیه السلام ـ حکایات فراوانی به خاطر داشت. چگونه می‎توانست عاشق را از معشوق دور نگاه دارد؟ که او بی‎عشق افسرده می‎شد و این بر پدر سخت گران بود. پدر لذت دیدار و هم نوایی با فرزند را از دامن شست و وی را به امام علی ـ علیه السلام ـ بخشید و فرزندش امام حسین ـ علیه السلام ـ. همان گونه که فرزند از لذات مادی به حیات جاوید رو آورده بود.
امینی هوا خواه علی ـ علیه السلام ـ بود و خود می‎دانست که علی ـ علیه السلام ـ او را به شهر خویش فرا خوانده است از این رو ملامت سرزنشگران و کور دلان را به هیچ انگاشت و زیر لب زمزمه می‎نمود:
ملک در سجده آدم، زمین بوس تو نیت کرد
که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
شهر نجف با سابقه دیرینه، از عصر شیخ طوسی مهد علم و تقوی و فضیلت بود و بزرگ دانشگاه عالم تشیع محسوب می‎گشت و با آشفته بازاری که در ایران ـ در آغاز کودتا و سپس سلطنت رضا خان ـ به وجود آمده بود، محل مناسبی برای تحصیل به شمار می‎رفت.
و امینی در صدد بود با تحصیل در عتبات به جهاد علمی پردازد، عالمی فریادگر شود و مسیر حق را تداوم بخشد. وی با هجرت به نجف در صدر تکمیل معارف الهی بود. از این رو در مکتب درس حضرات آیات سید محمد فیروز آبادی ـ متوفی 1345 هجری قمری ـ و سید ابوتراب خوانساری ـ متوفی 1346 هجری قمری ـ حاضر شد:
سپاه شقایق
شیخ مصلح سرزمین عشق، امینی در روزگاری به شهر علی ابن ابیطالب ـ علیه السلام ـ وارد شده بود که با از هم پاشیدن امپراطوری عثمانی، عراق به دست انگلیسیهای ناپاک افتاده بود.
وی هنوز شهدای انقلاب مشروطیت را به خاطر داشت که با مظلومیتی دیگر مواجه شد و در صدد بر آمد تا با یاد شهیدان راه فضیلت، امت متفرق اسلامی را به وحدت و اخوّت اسلامی دعوت نماید. چرا که خون شهیدان رایج‎ترین سکه تاریخ بشریت در راه آزادی و استقلال و امت اسلامی است. و این سکه طلائی نه در ضرابخانه‎های آزادیخواهان، بلکه در ضرابخانه‎های مستبدان به نفع امت اسلام زده شده است.
علامه امینی زندگی شهدای راه حق و فضیلت را اولین تألیف خویش قرار داد تا با جمع آوری گلهای بوستان فضیلت امت اسلامی را به بزرگ آرمان الهی سوق دهد. آرمان والایی که برای تحقق آن رادمردان بسیاری وضوی خون ساخته بودند و در محراب عشق به نماز ایستادند.
ادامه مطلب...

[ شنبه 87/12/17 ] [ 1:0 صبح ] [ ]

 

اشاره
فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سید حسن مدرس یکی از چهره‎های درخشان تاریخ تشیع بشمار می‎رود که زندگی و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیری‎های سیاسی و اجتماعی وی می‎تواند برای مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبی است. او موقعیت خود راسراسر در راه اعتلای اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامی و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند. همان گونه بود که می‎گفت و همانطور گفت که می‎بود. سرانجام به موجب آنکه با عزمی راسخ چون کوهی استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه‎گری استعمارگران را افشا نمود جنایتکاران وی را به ربذه خواف تبعید نمودند و در کنج عُزلت و غریبی این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند.
این نوشتار اشاره‎ای کوتاه به زندگی ابرمردی است که بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش کشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بداندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیّر واداشت. اگر ما به ذکر نامش می‎پردازیم و خاطره‎اش را ارج می‎نهیم بدان علت است که وی پارسایی پایدار و بزرگواری ثابت قدم بود که لحظه‎ای با استبداد و استعمار سازش نکرد و در تمامی مدت عمرش ساده زیستن، تواضع، قناعت و به دور بودن از هر گونه رفاه طلبی را شیوه زندگی خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، کمالات معنوی را کسب کرد.
ولادت و تحصیلات
شهید سید حسن مدرس بر حسب اسناد تاریخی و نسب نامه‎ای که حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی (ره) تنظیم نموده از سادات طباطبایی زواره است که نسبش پس از سی و یک پشت به حضرت امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ می‎رسد. یکی از طوایفی که مدرس گل سرسبد آن به شمار می‎رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهکده ییلاقی «سرابه» اقامت داشتند. سیداسماعیل طباطبائی (پدر شهید مدرس) که از این طایفه محسوب می‎گشت و در روستای مزبور به تبلیغات دینی و انجام امور شرعی مردم مشغول بود، برای آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره‎ای قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندی را تجدید و تقویت کرده، سنت حسنه صله ارحام را احیا کند. بدین علت نامبرده دختر سید کاظم سالار را که خدیجه نام داشت و از سادات طباطبائی زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد. ثمره این پیوند با میمنت فرزندی بود که به سال 1278 ق. چون چشمه‎ای پاک در کویر زواره جوشید. پدر وی را حسن نامید. همان کسی که مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه‎هایی نوشیدند. پدرش غالباً در «سرابه» به امور شرعی و فقهی مردم مشغول بود ولی مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بسر می‎بردند تا آنکه حادثه‎ای[1] موجب شد که پدر فرزندش را که شش بهار گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش میرعبدالباقی ببرد و محله فضل آباد این شهر را به عنوان محل سکونت خویش برگزیند. این در حالی بود که میر عبدالباقی قبلاً از زواره به قمشه مهاجرت کرده و در این شهر به فعالیتهای علمی و تبلیغی مشغول بود.[2]
سید عبدالباقی بیشترین نقش را در تعلیم سید حسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت کرد و به هنگام مرگ در ضمن وصیت نامه‎ای سید حسن را بر ادامه تحصیل علوم دینی تشویق و سفارش نمود زمانی که سید عبدالباقی دارفانی را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود.[3] وی در سال 1298 ق. به منظورادامه تحصیل علوم دینی رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سی استاد را درک کرد.[4] ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی آموخت. در محضر آخوند ملامحمدکاشی کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل نمود. یکی از اساتیدی که دانش حکمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حکیم نامدار میرزا جهانگیر خان قشقایی است.[5]
مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سیدمحمدباقر درچه‎ای و شیخ مرتضی ریزی و دیگر اساتید در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتی یافت که توانست تقریرات مرحوم ریزی را که حاوی ده هزار سطر بود، بنگارد. شهید مدرس چکیده زندگینامه تحصیلی خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدمه شرح رسائل که به زبان عربی نگاشته، آورده است. وی پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 ق. وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیه الله میرزای شیرازی در مدرسه منسوب به صدر سکونت اختیار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شیخ حسنعلی اصفهانی هم حجره گردید. مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سید محمد فشارکی و شریعت اصفهانی بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانی، سید محمد صادق طباطبائی و شیخ عبدالکریم حائری، سید هبه الدین شهرستانی و سید مصطفی کاشانی ارتباط داشت و مباحثه‎های دروس خارج را با آیه الله حاج سید ابوالحسن و آیه الله حاج سید علی کازرونی انجام می‎داد.
مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهای پنجشنبه و جمعه هر هفته به کار می‎پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگی خود می‎نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تأیید مقام اجتهاد او از سوی علمای این شهر به سال 1318 ق. (در چهل سالگی) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیاری راهی اصفهان گردید.
دوران تدریس
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت کوتاه در قمشه خصوصاً روستای اسفه و دیدار با فامیل و بستگان، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترک و در این شهر اقامت نمود. وی صبحها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه می‎گفت و در روزهای پنجشنبه طلاب را با چشمه‎های زلال حکمت نهج‎البلاغه آشنا می‎نمود. تسلط وی به هنگام تدریس در حدّی بود که از این زمان به «مدرس» مشهور گشت. وی همراه با تدریس با حربه‌ منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مرم به ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد.
زمانی پس از شکست کامل قوای دولت در درگیری با نیروهای مردمی، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتی سپرده شد. صمصام السلطنه که به عنوان فرمانده نیروهای مسلح عشایر بختیاری نقش مهمی در ماجرای مشروطیت داشت در رأس حکومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتی را که در جنگ با استبداد قاجاریه به ایشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس که در جلسه انجمن ولایتی اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آن را عهده دار بود با شنیدن این خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاکم چنین حقی را ندارد و اگر شلاق زدن حدّ شرعی است پس در صلاحیت مجتهد می‎باشد و آنها (حاکمان قاجار) دیروز به نام استبداد و اینها امروز به نام مشروطه مردم را کتک می‎زنند.
صمصام السلطنه با مشاهده این وضع دستور توقیف و تبعید مدرس مبارزه را صادر کرد امّا وقتی ماجرای تبعید این فقیه به گوش مردم اصفهان رسید کسب و کار خود را تعطیل و به دنبال مدرس حرکت کردند. این وضع کارگزاران صمصام را بشدت نگران کرد و خشم مردم، حاکم اصفهان را ناگزیر به تسلیم نمود و با اجبار و از روی ناچاری در اخذ مالیات و دیگر رفتارهای خود تجدید نظر کرد و مدرس هم در میان فریادهای پرخروش مردم که می‎گفتند «زنده باد مدرس»، به اصفهان بازگشت.
مدرس در ایام تدریس به وضع طلاب و مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگی می‎کرد و متولیان را تحت فشار قرار می‎داد تا در آمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسلیم ناپذیری او در مقابل کارهای خلاف و امور غیر منطقی برگروهی سودجود و فرصت طلب ناگوار آمد و تصمیم بر ترور او گرفتند. امّا با شجاعت مدرس و رفتار شگفت‎انگیز او این ترور نافرجام ماند و افراد مذکور در اجرای نقش مکارانه خودناکام ماندند.[6]
آیه الله شهید سید حسن مدرس در سنین جوانی به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمی و فقهی مجتهدی جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هر چند حاضر به چاپ رساله علمیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینی آثاری مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد و آیه الله العظمی مرعشی نجفی (ره) تألیفات فقهی او را ستوده و افزوده است که: از مدرس اجازه نقل حدیث داشته است.[7]
آیه الله حاج سید محمدرضا بهاء‎الدینی در مصاحبه ای اظهار داشته است مرحوم مدرس یک رجل علمی و دینی و سیاسی بود و این گونه فردی مهمتر از رجل علمی و دینی است. زیرا این مظهر ولایت است که اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامی تحقق کامل نمی‎یابد.[8]

ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 87/12/7 ] [ 1:0 صبح ] [ ]
   1   2   3   4      >

مراسم این هفته

چهارشنبه 2 دی‌ماه
خیابان معلم / کوی 10 / فرعی چهارم
شروع مراسم ساعت ۱۹:۳۰

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 94
کل بازدیدها: 560569