|
آمدند در خانهی علی. میخواستند به زور از او برای خلافت ابوبکر بیعت بگیرند. فاطمه گفت:" راضی نیستم بیاجازهی من بیایید تو." برگشتند، عمر عصبانی شد:" این کارها به زن نیامده، چوب بیاورید خانهاش را آتش بزنید/" بعد هم داد زد:" علی اگر از خانه بیرون نیایی و با جانشین رسولخدا بیعت نکنی، خانهات را آتش میزنم." فاطمه بلند شد، رفت پشت در، گفت:" با ما چه کار داری!؟" عمر انگار که حرف دختر رسولخدا را نشنیده باشد، فقط داد میزد:" آتش بیاورید."
[ دوشنبه 92/2/2 ] [ 10:0 صبح ] [ ]
|
|