|
شعری از یوسف رحیمی آمد محرم و غم عظمای کربلا خون می تراود از دل صحرای کربلا چشمان توست مصحف غم های کربلا داری به دوش پرچم آقای کربلا
هر صبح و شام غرق عزا گریه میکنی با روضه های کرب و بلا گریه میکنی
در حیرتم که با دلت این غم چه میکند شب های داغ و شیون و ماتم چه میکند با چشمهات اشک دمادم چه میکند زخمی ترین غروب محرم چه میکند
امشب بیا که روضه بخوانی برایمان صاحب عزای خون خدا صاحب الزمان
[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 4:0 عصر ] [ ]
|
|