سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

یکی از عوامل شایع دروغ گفتن ،خجالت بیجا یا همان تعارف است

در روایتی آمده است که  بنت عمیس می گوید:

در شب زفاف عایشه‏ حاضر بودم سوگند به خداى که در آن شب هیچ طعام ولیمه‏اى نبود، جز قدحى از شیر، که رسول خداى صلّى اللّه علیه و آله از آن مقدارى بنوشید، و به عایشه  داد و او شرم مى‏داشت که آن کاسه را بگیرد. من گفتم: دست پیغمبر را رد مکن. پس به شرم تمام عایشه آن کاسه بگرفت و اندک بیاشامید، پس پیغمبر فرمود: از آن کاسه به من بدهد، عرض کردم: میل ندارم

 فرمود: گرسنگی را با دروغ‏ جمع می کنی؟

 عرض کردم: اگر یکى از ما را رغبتى باشد و پنهان دارند آیا آن را دروغ شمرند فرمود:

انّ الکذب یکتب کذبا، حتّى تکتب الکذیبة. یعنى: دروغ را دروغ نویسند، چندان‏که دروغ‏هاى اندک را نیز دروغ اندک رقم کنند.    1

 

 

 

به عنوان مثال :

 در مجلسی برایمان چایی آورده اند . هنگام جمع کردن استکانها از ما میپرسند،چایی میل دارید و ما میگوییم نه؛ میل ندارم . در حالی که میل داریم

و یا در مهمانی هنگام رفتن به ما می گویند:امشب بمانید و ما می گوییم  نه کار داریم . در حالی که کار نداریم

و...

 البته بسیار راحت است که هم تعارف کنیم و هم دروغ نگوییم مانند

در مثال اول که گفتند چایی میل دارید بگوییم: ممنون صرف شد

و یا در مثال دوم که گفتند :شب بمانید بگوییم، نه به اندازه کافی زحمت داده ایم

نکته اینجاست که کلمه ی معادل زیاد است ؛ چرا ما از همه جا دروغش را انتخاب کنیم

 

داستان:

مادر یکی از نمایندگان مجلس از دنیا می رود و دفتر یکی از مراجع پیام تسلیتی به این عنوان آماده می کند

"جناب دکتر ....خبر ارتحال مادر شما به آیت الله العظمی ......رسید ؛ ایشان با تمام وجود ناراحت شدند و..."

این پیام را به آن مرجع  برای تایید نشان می دهند . مرجع تقلید می گوید من با تمام وجود ناراحت نشدم؛این را عوض کنید.

پیام را تصحیح می کنند و می نویسند:

 "جناب دکتر ....خبر ارتحال مادر شما به آیت الله العظمی ......رسید ؛ ایشان بسیار ناراحت شدند و..."

برای دومین بار این پیام را به آن مرجع نشان می دهند . مرجع تقلید می گوید من بسیار  ناراحت نشدم؛این را عوض کنید.

دفتر آن مرجع سومین پیام را اینگونه می نویسند:

"جناب دکتر ....خبر ارتحال مادر شما به آیت الله العظمی ......رسید ؛ ایشان ناراحت شدند و..."

برای سومین بار این پیام را به آن مرجع نشان می دهند . مرجع تقلید می گوید راستش من ناراحت هم نشدم؛این پیر زن سالهاست در جا افتاده و الان ناراحتی ندارد

رئیس دفتر می گوید پس چه بنویسیم ؟ نمی شود که نوشت:

"جناب دکتر ....خبر ارتحال مادر شما به آیت الله العظمی ......رسید ؛ ایشان خوشحال شدند و..."

آن مرجع می فرماید چرا اینها را بنویسید! ؛ بنویسید:

"جناب دکتر ....خبر ارتحال مادر شما به آیت الله العظمی ......رسید ؛ ایشان برای علو درجات مادرتان دعا کردند"

نکته اینجاست که گاه با تغییر کلمه ای دیگر دروغ نگفته ایم

 

 

1.منبع :ناسخ التواریخ ،سپهر،جلد ‏2صفحه 648 ،زفاف رسول خدا صلى الله علیه و آله با عایشه

 


[ پنج شنبه 92/2/19 ] [ 4:17 عصر ] [ ]

قال اباعبدالله الحسین علیه السلام:

یاهذا کفّ عن الغیبة فإنها أدام کلاب النّار

شخصی نزد امام حسین  از کسی غیبت کرد، امام فرمود:

 

     ای فلانی دست از غیبت بردار زیرا غیبت نان و خورش سگهای دوزخ است .1

 

 

یکی از انواع غیبت ، غیبت با دعا کردن است

به عنوان مثال :

از ما می پرسند فلان دوستت چطور است ؟

می گوییم : خدا به همه ی ما اخلاق خوبی عنایت کند ( یعنی دوستمان اخلاقش خوب نیست)

یا می گوییم: خدا بچه های ما را از دام اعتیاد نجات دهد ( یعنی بچه ی او معتاد است)

یا می گوییم : خدا همسر سازگاری به همه  عنایت کند ( یعنی همسر او سازگار نیست )

و...

.

لطیفه :

فردی که یک چشمش نابینا بود به امام جماعت مسجدی توهین می کند

چند وقت بعد امام جماعت پس از سخنرانی ، در دعایش می گوید :

" خدایا چشمِ دیگرِ انسانهایِ گمراه، را هم کور کن "

 

 

1.تحف العقول،صفحه  177

 


[ چهارشنبه 92/2/18 ] [ 3:0 عصر ] [ ]

 

امام هادی علیه السلام می فرمایند

الْبُخْلُ أَذَمُّ الْأَخْلَاق‏

بخل ، پست  ترین اخلاق هاست

منبع:

بحار الأنوار

جلد ‏69

صفحه: 199

به عنوان مثال:

بسیاری از مردم خانه های وسیعی دارند و در مقابل افرادی هستند که خانه هایشان کوچک است ونیز پول گرفتن تالار برای عروسیشان را ندارند ، چه می شود عروسی در آن خانه های بزرگ گرفته شود

بسیاری در انبار منزل و مغازه یشان بخاری ، یخچال ، فریزر و ... دارند و در مقابل بسیاری از داشتن اینها محرومند

بسیاری کتاب می نویسند ؛ اما اجازه نمی دهند کسی از آن استفاده کند

به راستی چرا برخی از ما اینقدر بخیل هستیم؟؟؟

داستان:

تاجرى تهرانى منشى متدینى داشت.

ساعت‏هاى آخر عمر تاجر رسیده بود. منشى از روى دلسوزى حضرت آیت ‏اللّه العظمى خوانسارى را بر بالین تاجر آورد تا بلکه نفسش اثر کند و خوش عاقبت بمیرد.

آیت ‏اللّه خوانسارى هرچه پیرمرد را موعظه کرد و فرمود: در آستانه مرگ هستى این همه سرمایه دارى، این همه فقیر و محروم چشم انتظارند، کارى براى خودت بکن. تاجر گفت: آقا هرکارى مى‏کنم نمى ‏توانم ازپول ، دل بکنم.

آیت‏ اللّه خوانسارى هنوز از منزل آن شخص بیرون نرفته بود که تاجر مُرد.

 


[ سه شنبه 92/2/17 ] [ 11:16 عصر ] [ ]

 

توقعات امام زمان از شیعیان

توجه به آن حضرت همراه با محبت

امام زمان (ع) در توقیع شریفی خطاب به شیعیان می فرمایند: «توجه خود را همراه با محبت و دوستی به سوی ما قرار دهید و در مسیر دستورات روشن و قطعی دین حرکت کنید که همانا من برای شما خیرخواهی می کنم و خداوند گواه است بر من و شما و اگر نبود علاقه ما به نیکو بودن شما و رحمت و مهربانیمان بر شما، به سخن گفتن با شما نمی پرداختیم.»( 1)

توسل به حضرت زینب (ع) جهت تعجیل در فرج

در تشرف آقا شیخ حسن سامرایی (ره) در سرداب مقدس، حضرت فرمودند: «به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را قسم دهند به حق عمه ام حضرت زینب (ع) که فرج مرا نزدیک گرداند.» (2)

 عرضه اعمال به محضر مقدس امام زمان (عج)

در تشرف مرحوم شیخ محمد طاهر نجفی (ره) خادم مسجد کوفه، حضرت می فرمایند:

ادامه مطلب...

[ جمعه 92/2/13 ] [ 11:30 عصر ] [ ]

 

حضرت زهرا س

شب می‌نشست روی قاطر. حسن (ع) و حسین (ع)  هم به دنبالش. امیرالمومنین (ع) هم از جلو. می‌رفتند خانه‌ی اهل مدینه. فاطمه (س) حرف‌های پیامبر (ص) را یادشان می‌آورد. از غدیر، برای آن‌ها که بودند، می‌گفت. دست دراز می‌کرد، کمک بگیرد برای ولایت بعد از پدرش. هیچ‌کدام اما گوش نمی‌دادند. از یکی که نا‌امید می‌شد می‌رفت در خانه‌ی دیگری. یک‌یک انصار و مهاجرین را دید. حدیث گفت، برای هر کدام دلیل آورد. فقط چهارنفر، قبول کردند امیرالمومنین (ع) حق است.

 


[ جمعه 92/2/6 ] [ 10:0 صبح ] [ ]

 

حضرت زهرا س

امیرالمومنین (ع) نشسته بود کنار بستر پیامبر (ص)، صحبت‌های او را می‌شنید:" علی‌جان! دستانت را می‌بندند... . صبر می‌کنی!؟"

- بله یا رسول‌الله!

- علی‌جان! خانه نشینت می‌کنند... صبر می‌کنی!؟

- بله یا رسول‌الله!

امیرالمومنین (ع) گفت:" حتی اگر فاطمه‌ام را اذیت کردند و کتک زدند!؟"

پیامبر (ص) گفت:"علی‌جان! آن‌جا هم صبر کن."

?

وقتی دومی با لگد در را باز کرد، آمد تو. امیرالمومنین (ع) یقه‌اش را گرفت، کوبیدش روی زمین. محکم گلویش را گرفت؛ داشت خفه می‌شد که رهایش کرد. گفت:" فقط به خاطر پیامبر (ص) کاری نمی‌کنم، چون سفارش کرد صبر کنم."

 


[ پنج شنبه 92/2/5 ] [ 10:0 صبح ] [ ]

حضرت زهرا س

 

هیزم به دست، ایستاده بود پشت در خانه‌ی فاطمه صورتش سرخ شده بود. فریاد می‌کشید:" علی باید هر چه بقیه‌ی مسلمانان قبول کردند، قبول کنی."

فاطمه از پشت در گفت:"می‌خواهی این خانه را بسوزانی؟"

-بله که می‌سوزانیم... .

- حتا اگر بدانی دختر و فرزندان پیامبر در این خانه‌اند!؟

- باز هم هیچ فرقی نمی‌کند.

 


[ چهارشنبه 92/2/4 ] [ 10:0 صبح ] [ ]

 

حضرت زهرا س

روز فتح مکه. پیامبر همه را بخشیده بود، خون هبارین اسود را اما مباح کرد. هبار نیزه‌ای پرتاب کرده بود، زینب، دختر رسول‌خدا ترسید، جنینش سقط شد.

?

سه سال بعد از فتح مکه. پیامبر، تازه از بین همه رفته بود. قنفذ به زور وارد خانه‌ی دختر رسول‌خدا شد. با لگد فاطمه را بین در و دیوار زخمی کرد. جنینش سقط شد. خلیفه خودش را به بی‌خیالی زده بود.

 


[ سه شنبه 92/2/3 ] [ 10:0 صبح ] [ ]

حضرت زهرا س

 

آمدند در خانه‌ی علی. می‌خواستند به زور از او برای خلافت ابوبکر بیعت بگیرند.

فاطمه گفت:" راضی نیستم بی‌اجازه‌ی من بیایید تو." برگشتند، عمر عصبانی شد:" این کارها به زن نیامده، چوب بیاورید خانه‌اش را آتش بزنید/"

بعد هم داد زد:" علی اگر از خانه بیرون نیایی و با جانشین رسول‌خدا بیعت نکنی، خانه‌ات را آتش می‌زنم." فاطمه بلند شد، رفت پشت در، گفت:" با ما چه کار داری!؟"

عمر انگار که حرف دختر رسول‌خدا را نشنیده باشد، فقط داد می‌زد:" آتش بیاورید."

 


[ دوشنبه 92/2/2 ] [ 10:0 صبح ] [ ]

حضرت زهرا س

روزهای آخر عمر فاطمه بود. غسل کرد. لباس تمیز پوشید. نشست رو به قبله. دست‌هایش را بلند کرد به دعا طرف آسمان.

?

جبرئیل فردای قیامت از تو خواهد پرسید:" چه می‌خواهی؟"

خواهی گفت:" آمرزش شیعیانم."

- ببخشیدم‌شان.

- آمرزش شیعیان فرزندانم.

- آن‌ها را هم بخشیدم.

- و شیعیان شیعیانم را هم... .

- هر کسی را که پیوندی با تو داشته باشد، آمرزیدم.


[ یکشنبه 92/2/1 ] [ 10:0 صبح ] [ ]
   1   2   3   4   5      >

مراسم این هفته

چهارشنبه 2 دی‌ماه
خیابان معلم / کوی 10 / فرعی چهارم
شروع مراسم ساعت ۱۹:۳۰

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 560662