سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راه بهشت

دلم به  حالش می سوخت اصلا یک ذره استراحت نمی کرد همه اش کار و کار و کار ! مگر یک زن چقدر قدرت دارد

هنوز صبحانه تمام نشده  باید لباس بچه  شیر خوارمان را عوض کند  و لباس بشوید  بعد مشغول نظافت خانه شود و بعد هم اگر بچه گریه نکرد و ارام بود به فکر پختن ناهار باشد

 بیچاره مادرم اگر فرصت کوتاهی هم برای استراحت پیدامی کرد لباسها را پینه می کرد . همین مقدار نشستن برای او استراحت بود . بعد بچه را شیر می داد ٍ گندم را ارد می کرد تنور را روشن می نمود و نان می پخت و …. آن روز خیلی خسته شده بود و زیر لب ذکر خدا می گفت .

چشمم به تاولهای دستش که افتاد تاب نیاوردم بغض گلویم را بست و از خانه بیرون رفتم .

بی خود نیست که بهشت زیر پای مادران است . این همه رنخ و زحمت و بچه داری کم نیست . بعد از ساعتی که بازگشتم ٍ دیدم بچه را خوابانده و مشغول پختن نان برای شام است ٍ گفتم : مادر جان ! خسته نمی شوی این همه کار می کنی ؟ من به جای شما خسته شدم !

گفت : عزیز مادر حسن جان  بارها از رسول خدا شنیدم که می فرمود:

فاطمه جان برای  خوشی و راحتی در آخرت سختی ها و تلخی های دنیا را تحمل کن ...


[ چهارشنبه 91/1/30 ] [ 4:0 عصر ] [ ]

مراسم این هفته

چهارشنبه 2 دی‌ماه
خیابان معلم / کوی 10 / فرعی چهارم
شروع مراسم ساعت ۱۹:۳۰

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 72
کل بازدیدها: 572724