|
نابینا و چراغ! نابینایی در شب تاریک چراغی در دست داشت و کوزهای بر دوش گرفته بود و میرفت. فضولی به او رسید و گفت: ای نادان روز و شب که برای تو فرقی ندارد و روشنی و تاریکی برایت یکی است. پس چرا چراغ به همراه داری؟ نابینا خندید و گفت: این چراغ را برای خودم برنداشتهام بلکه برای مثل تویی به همراه دارم تا به من تنه نزنید و کوزهام را نشکنید... حالِ نادان را به از نادان نمیداند کسی گرچه در دانش فزون تر از بوعلی سینا بود طعن نابینا مزن ای دم ز بینایی زده زآنکه نابینا به کار خویشتن بینا بود [ سه شنبه 91/7/25 ] [ 12:53 صبح ] [ ]
|
|