نابینا و چراغ!

نابینایی در شب تاریک چراغی در دست داشت و کوزه‌ای بر دوش گرفته بود و می‌رفت.

فضولی به او رسید و گفت: ای نادان روز و شب که برای تو فرقی ندارد و روشنی و تاریکی برایت یکی است. پس چرا چراغ به همراه داری؟

نابینا خندید و گفت: این چراغ را برای خودم بر‌نداشته‌ام بلکه برای مثل تویی به همراه دارم تا به من تنه نزنید و کوزه‌ام را نشکنید...

حالِ نادان را به از نادان نمی‌داند کسی

 گرچه در دانش فزون تر از بوعلی سینا بود

طعن نابینا مزن ای دم ز بینایی زده

زآنکه نابینا به کار خویشتن بینا بود


[ سه شنبه 91/7/25 ] [ 12:53 صبح ] [ ]

مراسم این هفته

چهارشنبه 2 دی‌ماه
خیابان معلم / کوی 10 / فرعی چهارم
شروع مراسم ساعت ۱۹:۳۰

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 54
بازدید دیروز: 142
کل بازدیدها: 576242