سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دگر این خانه مرا تنگ بود                        زندگی بی شهدا ننگ بود


[ دوشنبه 91/5/9 ] [ 2:0 صبح ] [ ]

«و تو ای خواهر دینی ام، چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است از خون سرخ من کوبنده تر است.»(شهید عبدالله محمودی)

توصیه ای که به خواهران دارم این است که اگر می خواهند خون شهیدان را پایمال نکنند این است که حجاب خود را حفظ کنند.( شهید آبیاران)

«خواهرم! سرخی خونم را نزد سیاهی چادرت به امانت می گذارم، پس امانت دار خوبی باش.»(شهید مصطفی ردانی پور)

«خواهرم! حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام می زند.»(شهید بهرام یادگاری)

«ای خواهرم قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تا سرخی خون من.» (شهید محمدحسن جعفرزاده)

«مادرم... ! من با حجاب و عزت نفس و فداکاری شما رشد پیدا کردم.» (شهید غلامرضا عسکری)

«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب

حجاب خواهران خواهد شد.» (شهید علی اصغر پور فرح آبادی)

«خواهرم! زینب گونه حجابت را که کوبنده تر از خون من است حفظ کن.» (شهید محمدعلی فرزانه)


[ یکشنبه 91/5/8 ] [ 9:17 عصر ] [ ]
[ پنج شنبه 91/5/5 ] [ 10:0 عصر ] [ ]

شهدای کربلا در کربلا مدفون هستند، نه در شلمچه

دو سه شب قبل از شهادت او، خواب دیدم رزمندگان در شلمچه عملیات کرده اند و من هم درگیر عملیات هستم. در خواب خبر دادند و گفتند قبر یکی از شهدای کربلا در شلمچه پیدا شده. گفتم: « شهدای کربلا در کربلا مدفون هستند، نه در شلمچه »
در همان عالم خواب، حاج آقا میثمی گفت: « بیا برویم به زیارت قبر این شهید »
حرکت کردیم و به قبر رسیدیم. دیدم بچه های سپاه دور قبر زنجیروار حلقه زده اند. خواستیم عبور کنیم. حاج آقا میثمی به راحتی عبور کرد ولی من نتوانستم. جلویم را گرفتند و کارت خواستند. هر چه می‌گفتم من با ایشان هستم، قبول نمی‌کردند. تا بالاخره حاج آقا میثمی از آن طرف زنجیر گفت: « بگذارید بیاید. »
و من با سختی فراوان عبور کردم.


[ سه شنبه 91/5/3 ] [ 10:0 صبح ] [ ]

عمامه من کفن من است...

برای سنگرها سقفی نمانده بود. بچه‌ها، همه مجروح، حماسه‌ای از مقاومت به وجود آورده بودند که سابقه نداشت. مصطفی یکبار دیگر اول تا آخر سنگرهای روی تپه را طی کرد. آمده بود تا اگر می‌تواند برای یاران امام کاری بکند. آخرین سنگر به شیاری ختم می‌شد که می‌توانست او را به عقبه منطقه نبرد هدایت کند اما مصطفی روی از آن برگرداند و به سرعت خود را به محلی رساند که درگیری در آن تن به تن شده بود. عراقی‌ها در سینه‌کش تپه‌ای که مصطفی مدافع آن است زمین‌گیر شده‌اند و وجب به وجب اطراف تپه در آتش می‌سوزد. یکی دو نفری که مانده‌اند از او می‌خواهند با آنها عقب‌نشینی کند اما مصطفی سرسختی می‌کند و می‌ماند. "شما بروید. من اونها رو با اتش تیربار سرگرم می‌کنم." مصطفی گفته بود که عمامه من کفن من است...!!!


[ دوشنبه 91/5/2 ] [ 10:0 عصر ] [ ]

فرض بفرمائید در کشور ترور اتفاق مى‌افتد؛ شهید على‌محمدى، شهید شهریارى،شهید رضائى‌نژاد را ترور میکنند. خب، این یک کار تروریستى است. یک وقت به این مسئله به چشم یک عمل تروریستىِ ضد امنیتى نگاه میکنیم؛ خب، انسان غصه هم میخورد؛ چند تا دانشمند ما مورد اصابت جنایت دشمن - یک چند تا تروریست- قرار گرفتند. یک وقت نه، با همان چشمِ جبهه‌اى نگاه میکنید: این یک حرکت در مجموعه‌ى حرکتهاى خصمانه‌ى علیه نظام اسلامى است. حالا در همین قضیه‌ى این ترورها، من عقیده‌ام این است که بچه‌هاى تشکل هاى دانشجوئى در این قضیه کوتاه آمدند؛ یعنى کم‌عملى نشان دادند. باید این قضیه را بزرگ میکردید. البته نه اینکه بزرگ کنید - چون خودش بزرگ است -همان جور که هست، منعکس میکردید. ما حتّى ندیدیم تشکلهاى ما پوستر این شهدا را هم چاپ کنند، منتشر کنند، پخش کنند، یادمان اینها را نگه دارند. نه، این موضوع اصلاً نباید فراموش شود؛ این کار کوچکى نیست.

                     مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای (مدظله)


[ یکشنبه 91/5/1 ] [ 11:43 صبح ] [ ]

ماجرای شهادت شهید دستواره...

در عملیات کربلای 1 – که برادرش حسین در خط پدافندی شهید شد – جهت شرکت در مراسم تشییع و تدفین او به تهران رفت. ولی بیش از سه روز در تهران نماند و به منطقه بازگشت. وقتی به وی گفته می شود که خوب بود لااقل تا شب هفت برادرت می ماندی و بعد بر می گشتی، در جواب می گوید به آنها گفته ام کنار قبر حسین قبری را برای من خالی نگهدارید. بیش از 10 روز از شهادت برادرش نگذشته بود که در عملیات کربلای 1، «روز آزادسازی شهر مهران» از چنگال دشمن بعثی، روح بزرگش از کالبدش رها شد و مظلومانه به شهادت رسید و در جرگه شهیدان کربلا راه یافت و بر سریر «عند ربهم» جلوس نمود.


[ جمعه 91/4/9 ] [ 11:8 عصر ] [ ]

او مثل همیشه، با تبسمی بر لب، پیش از غروب به دفتر مرکزی حزب جمهوری آمد و در جلسه اعضای حزب شرکت کرد. پس از پایان جلسه، آوای روح‏بخش اذان در دفتر طنین‏انداز شد و همه وضو گرفتند و برای نماز آماده شدند. نماز جماعت ‏به امامت آیت‏ الله بهشتی برپا شد و عده‏ای از وزرا و نمایندگان مجلس در آن شرکت کردند. گویند: «آن شب نماز جماعتش از همه شب‏ها طولانی‏تر بود و اصرار بچه‏ها هم بسیار بود که می‏خواهیم پشت‏سر تو نماز بخوانیم و نماز در حیاط دفتر حزب بود. عکاس آمد و از آن نماز عکس یادگاری گرفت.» پس از نماز، همه به سالن رفتند تا جلسه را که پیرامون انتخاب آینده ریاست جمهوری بود، برگزار کنند، چون یک هفته از خلع بنی‏صدر از مقام ریاست جمهوری، توسط مجلس شورای اسلامی می‏گذشت. جلسه با قرائت قرآن که روح‏ها را با ملکوت پیوند داد، آغاز شد و پس از تلاوت قرآن، سخنرانی قافله سالار شهدای هفت تیر شروع شد. ساعت ‏حدود نه و هفت دقیقه بود که ناگهان سفیر مرگ آنان را با خود به ملکوت اعلی برد و او و یارانش چنین به خیل راست‏قامتان تاریخ پیوستند...


[ چهارشنبه 91/4/7 ] [ 11:0 عصر ] [ ]

خدایا ، فقط تو

" هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم، و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."


[ دوشنبه 91/3/29 ] [ 8:0 صبح ] [ ]
بسم ا... الرحمن الرحیم

ستایش خدای را که ما را به دین خود هدایت نمود و اگر ما را هدایت نمی کردما هدایت نمی شدیم السلام علیک یا ثارا... ای چراغ هدایت و کشتی نجات ، ای رهبر آزادگان ، ای آموزگار شهادت بر حران ای که زنده کردی اسلام را با خونت و با خون انصار و اصحاب باوفایت ای که اسلام را تا ابد پایدار و بیمه کردید . ( یا حسین دخیلم ) آقا جانم وقتی که ما به جبهه می رویم به این نیت می رویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان برروی مادر شیعیان زده برای انتقام آن بازوی ورم کرده میرویم برای گرفتن انتقام آن سینه سوراخ شده می رویم . سخت است شنیدن این مصیبتها خدایا به ما نیرویی و توانی عنایت کن تا بتوانیم برای یاری دینت بکار ببندیم . خدایا به ما توفیق اطاعت و فرمانبرداری به این رهبر و انقلاب عنایت بفرما . خدایا توفیق شناخت خودت آنطور که شهداء شناختند به ما عطا فرما و شهداء را از ما راضی بفرما و ما را به آنها ملحق بفرما .

خدایا عملی ندارم که بخواهم به آن ببالم ، جز معصیت چیزی ندارم و ا... اگر تو کمک نمی کردی و تو یاریم نمی کردی به اینجا نمی آمدم و اگر تو ستارالعیوبی را بر می داشتی میدانم که هیچ کدام از مردم پیش من نمی آمدند ، هیچ بلکه از من فرار می کردند حتی پدر و مادرم . خدایا به کرمت و مهربانیت ببخش آن گناهانیکه مانع از رسیدن بنده به تو می شود . الهی العفو...

بر روی قبرم فقط و فقط بنویسید ( امام دوستت دارم و التماس دعا دارم ) که میدانم بر سر قبرم می آید...

                                        سید احمد پلارک
                                    ظهر عاشورا 1365/6/24


[ پنج شنبه 91/3/25 ] [ 2:10 عصر ] [ ]
<      1   2   3   4   5      >

مراسم این هفته

چهارشنبه 2 دی‌ماه
خیابان معلم / کوی 10 / فرعی چهارم
شروع مراسم ساعت ۱۹:۳۰

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 560684