سفارش تبلیغ
صبا ویژن

25سال تمام حضرت خدیجه ستاره پرفروغ دودمان رسالت بود، نگاه هاى جاذب وغم زدایش تنها مایه تسلّى پیامبر رحمت در محیط خانه بود ولى هزار افسوس که با ارتحال جانگدازش غم واندوه فراوانى به وسعت دریاها وسنگینى کوه ها بر دل پیامبر فرو ریخت. این حادثه جانگداز وفاجعه توان فرسا، در دهم رمضان دهمین سال بعثت، سه سال پیش از هجرت اتفاق افتاد.(50)
در حجون دفن شد، پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در قبر او وارد شد وبه دست مبارک خود او را در قبر گذاشت. در آن هنگام هنوز نماز میّت تشریع نشده بود. وفات حضرت خدیجه سه ماه بعد از وفات حضرت ابوطالب اتفاق افتاد وپیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به شدت محزون شد.(51) فاصله این دو حادثه غمبار را از سه روز تا سه ماه گفته اند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله آن سال را «عام الحُزن»؛ سال غم واندوه نام نهاد ودر واقع یک سال اعلام عزاى عمومى نمود.(52)
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله همواره مى فرمودند: تا هنگامى که ابوطالب وخدیجه زنده بودند، هرگز غم واندوهى بر من مستولى نشد.(53) خاطرات تلخ وشیرین ایام زندگى مشترک خدیجه هرگز در بایگانى حافظه پیامبر کمرنگ نشد. او هرگز از خانه بیرون نمى رفت جز این که از خدیجه یاد مى کرد وموجبات رشک وحسد همسران نوجوان فراهم مى شد وگاهى با طوفان اعتراض آنها مواجه مى شد، ولى با قاطعیت از خدیجه حمایت مى کرد ومى فرمود: آرى خدیجه اینگونه بود وخداى متعال نسل مرا از او قرار داد.(54) هنگامى که گوسفندى در خانه پیامبر ذبح مى شد، براى دوستان خدیجه از آن مى فرستادند.(55)


[ دوشنبه 91/5/9 ] [ 7:32 عصر ] [ ]

مثل هر بار برای تو نوشتم:

دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!


[ جمعه 91/5/6 ] [ 7:9 عصر ] [ ]

وقتی مشکی مد باشه ...

وقتی مشکی مد باشه : خوبه

وقتی رنگ مانتو شلوار باشه :خوبه

وقتی رنگ عشقه :خوبه!وقتی رنگ کت و شلوار باشه: با کلاسه!

وقتی لباس های شب تو مهمونی ها مشکی باشه باکلاسه!

اما!!...

وقتی رنگ چادر من مشکی شد

بد شد!

افسردگی می آورد!

دنبال حدیث و روایت  می گردند که رنگ مشکی مکروهه!

مشکی تا جایی که برای لباس های شما بود خوب بود و باکلاس به ما که رسید بد شد

من و متهم می کنید به افسردگی به دل مردگی

و من توی زندگی دنباله لحظه ای هستم که افسردگی گرفتم به حکم شما!

چرا حجاب را مساوی با افسردگی می دانید؟؟؟!!!

 دوست دارم چادر مد شود...!!!

مشکی رنگ عشق باشد...

عشق به خدا بدون افسردگی!قشنگه...!!!


[ چهارشنبه 91/5/4 ] [ 3:0 عصر ] [ ]

امام باقر (ع) خطاب به سدیر فرمودند:

اى سدیر! آیا مى‏ دانى چه شبهایى است این شبها؟ سدیر گفت:

بلى فدایت گردم این شبها شبهاى ماه رمضان است، مگر این شبها چگونه است؟ امام (علیه السلام) فرمودند: آیا قدرت دارى هر شب از این شبها ده بنده از فرزندان اسماعیل (ع) را آزاد کنى؟ پس سدیر عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، ثروتم کفاف نمى‏ دهد، پس امام پیوسته تعداد بنده‏ ها را کم کرد، تا رسید به یکى در تمام این ماه، سدیر گفت: قدرت ندارم پس امام(ع) به او فرمود: آیا قدرت ندارى هر شب یک مسلمان روزه‏ دارى را افطار دهى؟ سدیر عرض کرد: بلى تا ده نفر را هم مى‏ توانم افطارى بدهم، پس امام به او فرمود:

اى سدیر همان است که اراده کردى یعنى با افطارى دادن ده روزه‏ دار به ثواب عتق و آزاد کردن ده بنده از اولاد اسماعیل (ع) نایل می‏گردى.


[ شنبه 91/4/31 ] [ 9:45 عصر ] [ ]

امام على علیه السلام فرمود:

روزه پرهیز از حرامها است همچنانکه شخص از خوردنى و نوشیدنى پرهیز می‏ کند.

                            
بحار ج 93 ص 249


[ جمعه 91/4/30 ] [ 10:0 عصر ] [ ]

ماه رمضان براى مؤمن سود و براى منافق خسران است.

حضرت سلمان فرمود: در روز آخر شعبان پیامبر(صلى الله علیه و آله) براى ما خطبه‏اى در فضیلت ماه رمضان قرائت فرمود: و در خطاب خویش به ما فرمود: اى مردم براستى سایه افکنده بر سر شما ماه بزرگ مبارکى، ماهى که در او شبى است که از هزار ماه بهتر است، که خداوند روزه‏اش را فرض و واجب نموده، و به پا داشتن عبادات شبش را به طور استحباب مقرر فرموده است، کسى که تقرب بجوید به خداوند،به انجام نافله خیرى، مثل آن است که در غیر ماه رمضان فریضه‏اى انجام داده باشد، و این ماه ماه صبر است، و صبر هم اجر و ثوابش بهشت است.

و ماه روزه، ماه مواسات و برابرى است، و ماهى است، که رزق مؤمن در او زیاد مى‏گردد، و ماهى است که اولش رحمت و وسطش مغفرت و آمرزش، و آخرش آزادى از آتش جهنم است، و این ماه براى مؤمن بهره و منفعت است، و براى منافق خسارت و ضرر...


[ پنج شنبه 91/4/29 ] [ 12:32 عصر ] [ ]

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله :

إنَّ أبوابَ‏‌السَّماءِ تُفتَحُ فی أوَّلِ‌‏لَیلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ ولاتُغلَقُ إلى آخِرِ‌لَیلَةٍ مِنهُ؛

درهاى آسمان در شب اول ماه رمضان گشوده مى‌‏شود و تا آخرین شب این ماه بسته نمى‌‏شود

                                                بحارالأنوار: ج 96، ص 344


[ چهارشنبه 91/4/28 ] [ 6:0 عصر ] [ ]

گفت: اگه گفتی چی شد من بعد از این همه مدت چادر پوشیدم؟
گفتم: چه می‌دانم، لابد این‌طوری خوش‌تیپ تری!
گفت: نچ!
گفتم: خب لابد فهمیدی این‌طوری حجابت کامل‌تره مثلاً!
گفت: نچ!
گفتم: ای بابا! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی بیشتر دوستت دارم!!
گفت: نزدیک شدی!
گفتم: آها!! دیدی گفتم همه‌ی قصه‌ها به ازدواج ختم می‌شوند؟ دیدی!!
گفت: برو بابا… دور شدی باز
گفتم: خب خودت بگو اصلاً
گفت: یک جایی شنیدم چادر، لباس “حضرت زهرا”ست، خواستم کمی شبیه “حضرت زهرا ” باشم
.


[ سه شنبه 91/4/27 ] [ 12:40 عصر ] [ ]

چاره گر باش

در یک مزرعه تعدادی از حیوانات به همراه صاحب مزرعه زندگی می کردند.یک روز،خرمزرعه توی چاه افتاد.حیوانات جمع شدند و شروع کردند به سر و صدا کردن،تا صاحب مزرعه فکری برای نجات خر بیچاره بکد.بعد از کمی فکر کردن،چیزی بهذهن مزرعه دار رسید.خرپیر بود و چاه هم باید پر می شد!

مزرعه دار همسایه ها را صدا کرد و به هر یک از آنها بیلی داد و همگی با هم شروع کردند به پر کردن چاه!خر همان اول فهمید چه اتفاقی در حال افتادن است.ابتدا شروع کرد با صدای مهیبی فریاد زدن ولی اندکی بعد ساکت شد و همه را در حیرت فرو برد!

در حالی که آنها داشتند با بیل خاک روی سر آن خر بیچاره می ریختند،بعد از هر چند تا بیل خاک،خر تکانب می خورد و خودش را به بالای خاک ها می کشید.

خر،همین جوری ادامه داد تا یک دفعه پرید و از چاه بیرون آمدو فرار کرد.

بعد از گذشت چند روز،خر برگشت و مزرعه دار را با یک جفتک زیبا و حرفه ای زخمی کرد.زخم عمیق بود،چرک کرد و مزرعه داربه خاطر همین زخم مرد!

 

 

گردآورنده:علی ابراهیمی نیا


[ یکشنبه 91/4/25 ] [ 12:0 عصر ] [ ]

همسایه ی نو

مرد انصاری خانه ی جدیدی در یکی از محلات مدینه خرید و به انجا منتقل شد.

تازه متوجه شد که همسایه ناهمواری نصیب وی شده.

به حضور رسول اکرم آمد و عرض کرد:در فلان محله میان فلان قبیله خانه ای

 خریده اموبه آنجا منتقل شده ام،متاسفانه نزدیک ترین همسایگان من

 شخصی است که نه تنها وجودش برای من خیر و سعادت نیست،از شرش نیز

 در امان نیستم اطمینان ندارم کهموجبات زیان و آزار مرا فراهم نسازد.

رسول اکرم چهار نفر:علی،سلمان،ابوذر و شخصی دیگر  را –که گفته اند مقداد

 بوده است-مامور کرد با صدای بلند در مسجد به عموم مردم از زن و از مرد

 ابلاغ کنند که«هر کس همسایگانش از ازاراو در امان نباشند ایمان ندارد.»

این اعلام در سه نوبت تکرار شد.بعد رسول اکرم با دست خود به چهار طرف 

اشاره کرد و فرمود «از هر طرف تا چهل خانه همسایه محسوب میشوند.»

                                         کتاب داستان راستان

 

 


[ شنبه 91/4/24 ] [ 12:0 عصر ] [ ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

مراسم این هفته

چهارشنبه 2 دی‌ماه
خیابان معلم / کوی 10 / فرعی چهارم
شروع مراسم ساعت ۱۹:۳۰

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 41
کل بازدیدها: 572376