سفارش تبلیغ
صبا ویژن

“به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور

می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى،

یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى

کند.

من گفتم: آهان!...

فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

خب نظر شما چیست؟؟؟؟

.

.

.

روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد…

شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد؟


[ یکشنبه 90/7/17 ] [ 1:0 عصر ] [ ]

مفقود الاثر می برم

ماندن را زیر آتش شدید جایز ندانست . خمپاره و تیر و توپ بود که می آمد .

وقتی دید چند ماشین دیگر هم فرمان چرخانده و پشت به دشمن ، رو به میهن ، تخته گاز می روند ، دور زد و پا از روی پدال گاز برنداشت . آتش هر لحظه سنگین تر می شد . پشت سر ماشینهای دیگر به دژبانی جاده رسید. دژبان رفت جلوی اولین ماشین و پرسسید : (( اخوی کجا انشاالله ؟ )) راننده ی اولی گفت : (( شهید می برم )) راه باز شد و اولی فلنگ را بست . ماشین دوم جلو رفت .

- کجا؟

- مجروح دارم داداش !

راه باز شد ماشین دوم هم گرد و خاک کرد و رفت .

نو.بت ماشین دوستمان شد که صحبتها را شنیده و به دنبال راه فراری بود و حسابی دستپاچه شده بود . دژبان پرسید :(( شما کجا به امید خدا ؟ )) راننده دنده چاق کرد و گفت : (( من مفقود الاثر می برم ! )) و گاز داد .

لحظه ای بعد دژبان به خود آمد و در حالی که به ماشین سومی که انگار پرواز می کرد نگاه می کرد زد زیر خنده .


[ شنبه 90/7/16 ] [ 1:0 عصر ] [ ]

بزرگترین مزیت راستگویی اینه که نیازی نیست به

یاد بیاری چی گفتی . . .!!!


[ چهارشنبه 90/7/13 ] [ 7:0 صبح ] [ ]


یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

که تنها دل من ؛ دل نیست


[ دوشنبه 90/7/11 ] [ 7:0 صبح ] [ ]

 

سورة الواقعة 

 ( امام صادق علیه السلام فرمودند کسی که در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند خداوند او را دوست می دارد و خدا او را نزد همه مردم محبوب می کند و نمی بیند در دنیا هرگز سختی و فقر و تنگدستی  نیز آفتی از آفات دنیا  نمی بیند و از همراهان امیر المومنین علیه السلام می شود و این سوره مخصوص امیرالمومنین است و کسی با او در آن شریک نیست .)

ابن بابویه، عن أبیه، قال: حدثنی أحمد بن إدریس، قال: حدثنی محمد بن أحمد، قال: حدثنی محمد بن حسان، عن إسماعیل بن مهران، عن الحسن بن علی، عن أبیه، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: «من قرأ فی کل لیلة جمعة الواقعة، أحبه الله و أحبه الى الناس أجمعین، و لم یر فی الدنیا بؤسا أبدا و لا فقرا و لا فاقة، و لا آفة من آفات الدنیا، و کان من رفقاء أمیر المؤمنین (علیه السلام)، و هذه السورة لأمیر المؤمنین (علیه السلام) خاصة، لم یشرکه فیها أحد».


[ یکشنبه 90/7/10 ] [ 7:0 صبح ] [ ]

 

اسرار پزشکی نماز شب :

امام صادق علیه الاسلام می فرمایند:هرکار نیکی که انسان با ایمان انجام میدهد پاداشش در قرآن صریحا آمده است جز نماز شب که خداوند به خاطر اهمیت فوق العاده اش آن را با صراحت بیان نفرموده و هیچ کس نمیداند که خداوند چه پاداش هایی که باعث روشنی چشم ها میشود در برابر اعمالشان قرار داده است (بهار الانوار87/140)

ادامه در ادامه مطلب...

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/7/9 ] [ 7:0 صبح ] [ ]

بسم الله الرحمن الرحیم

ذکر های نجات بخش:

1-جهت نورانیت و تاثیر در قلب، مرحوم ملکی تبریزی فرمودند: ازجمله اعمالی که بیش ازدیگر اعمال در قلب اثر دارد؛ اثر دارد سجده های طولانی به مدت یک ساعت یا سه ربع در هر روز است که در سجده بگویی:(لا الله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین)«ذکر یونسیه»

2- جهت نورانیت قلب، از مرحوم سید عبدالکریم کشمیری (ره) : این استغفار برای نورانیت دل هست و سه مرتبه بعد از هر نمازی خوانده شود.«استغفرالله الذی لااله الاهوالحی القیوم ذوالجلال والاکرام واتوب الیه »


[ جمعه 90/7/8 ] [ 10:57 صبح ] [ ]

یکی بود یکی نبود. یه روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن. یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت.
پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می‌کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش می‌ترسیدن که پسرشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد
خم شد روی سرش و گفت:
داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی...

به من می‌گی قیافه ی خدا چه شکلیه؟

آخه من کم کم داره یادم می‌ره؟؟؟؟؟؟


[ جمعه 90/7/8 ] [ 10:56 صبح ] [ ]

دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند.
بین راه سرموضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند.
یکی از آنها از سر خشم؛بر چهره دیگری سیلی زد.دوستی که سیلی خورده بود؛ سخت آزرده شد
ولی بدون آنکه چیزی بگوید، روی شنهای بیابان نوشت:
امروز... بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد.
آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند.
تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛
لغزید و در آب افتاد تا جایی که نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد.
بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛ بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد:
امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.
دوستش با تعجب پرسید: بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم؛ تو آن جمله را روی شنهای بیابان نوشتی ولی حالا
این جمله را روی تخته سنگ حک میکنی؟!
دیگری لبخند زد و گفت: وقتی کسی ما را آزار میدهد؛ باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند
ولی وقتی کسی محبتی در حق ما میکند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آن را از یادهاببرد...


[ شنبه 90/7/2 ] [ 9:0 صبح ] [ ]

آقا ببخش

وقتی میان نفس وهوس جنگ می شود        

قلبم به چشم هم زدنی سنگ میشود

آقا ببخش بسکه سرم گرم زندگیست         

کمتر دلم برای شما تنگ میشود.



[ شنبه 90/7/2 ] [ 7:0 صبح ] [ ]
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

مراسم این هفته

چهارشنبه 2 دی‌ماه
خیابان معلم / کوی 10 / فرعی چهارم
شروع مراسم ساعت ۱۹:۳۰

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 81
بازدید دیروز: 72
کل بازدیدها: 572774