سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیت الله اراکی فرمود: 

شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت

پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟

با لبخند گفت خیر.

سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟

گفت: نه

با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟

جواب داد: هدیه مولایم حسین است!

گفتم چطور؟

با اشک گفت:

آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم می‌رفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.

آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت:

به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم...

                                                         ( گرد آورنده : محمدحسین میرمعزی )


[ سه شنبه 91/2/12 ] [ 10:51 عصر ] [ ]

نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش

به پسرم درس بدهید او باید بیاموزد که همه ی مردم درستکار و با انصاف نیستند اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر فرد رذلی انسان خوبی هم وجود دارد.

به او بگویید به ازای هرسیاستمدار خودخواه رهبر جوانمرد و از خود گذشته ای هم یافت می شود.

به او بیاموزید که در ازای هر دشمن دوستی هم هست.می دانم که وقت می گیرد اما به او بیاموزید که اگر با کار و زحمت خویش یک دلار بدست بیاورد ارزش آن بسیار بیشتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد.

به او بیاموزید که از شکست پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد.او را از حسادت بر حذر دارید.

به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.اگر می توانید به او نقش موثر کتاب و شگفتی های آن در زندگی را آموزش دهید.

به او بگویید به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان تعمق نکند به گل های دامنه های سرسبز و زنبورها که در هوا پرواز می کنند دقیق شود.

به پسرم بیاموزید که مردود شدن بسیار شرافتمندانه تر از تقلب کردن است.

به پسرم یاد بدهید با ملایم ها ملایم و با گردن کش ها گردن کش باشد

 

ادامه دارد...


[ سه شنبه 91/2/12 ] [ 3:0 عصر ] [ ]

همسفر حج

مردی از سفر حج برگشته بود و سر گذشت مسافرت خودش و همراهانش را برای امام صادق(علیه السلام)تعریف می کرد،خصوصا یکی از همسفران خویش را بسیار می ستود که،چه مرد بزرگواری بود،ما به معیت همچو مرد شریفی مفتخر بودیم،یکسره مشغول  طاعت و عبادت بود،همین که در منزلی فرود می آمدیم او فورا به گوشه ای می رفت و سجاده خویش را پهن می کرد و به طاعت وعبادت خویش مشغول می شد.

امام صادق(علیه السلام):((پس چه کسی کارهای او را انجام می داد؟و که حیوان او را تیمار می کرد؟))

_البته افتخار این کارها با ما بود.او فقط به کارهای مقدس خویش مشغول بود و کاری به این کارها نداشت.

_بنابراین همه ی شما از او برتر بوده اید. ...

                                                      ( گردآورنده : علی ابراهیمی نیا )


[ یکشنبه 91/2/10 ] [ 6:0 عصر ] [ ]

تفسیر رنجنامه ی کوثر نگفتنی است
تشریح حادثات مکرر نگفتنی است
مبنای روضه خواندن ما بر کنایه است
باور کنید روضه ی مادر نگفتنی است
وقتی که با اشاره ای از دست می رویم
شرح تمام روضه که دیگر نگفتنی است
حالا بماند آن همه غربت نشینی اش
دلتنگیِ فراق پیمبر نگفتنی است
آری سه ماه خون جگر خورد و دم نزد
از قصه ای که سخت تر از هر نگفتنی است
بهتر که حرف کوچه ی دلواپسی نشد
اصلاً حکایت گل پرپر نگفتنی است
جریان گوشوار شکسته برای بعد
مرثیه های خاکی معجر نگفتنی است
او رفت و دردهای دلش نا شنیده ماند
تفسیر رنجنامة کوثر نگفتنی است
...با بال اشک سمت حرم پر کشیده ایم
شوق طواف مرقدش آخر نگفتنی است !

(یوسف رحیمی)


[ شنبه 91/2/2 ] [ 3:0 عصر ] [ ]

امام حسن عسکری:

نحن حجت الله علی الخلق و فاطمه حجت الله علینا

ما(ائمه)حجت خدا بر مردم هستیم و مادرمان فاطمه حجت خداست بر ما.

------------------------------------------------------------------------------

پیامبر اکرم :

لو کان الحسن شخصا کان الفاطمه

اگر خوبی ها به صورت شخصی بود آن فاطمه بود.

 


[ جمعه 91/2/1 ] [ 4:0 عصر ] [ ]

راه بهشت

دلم به  حالش می سوخت اصلا یک ذره استراحت نمی کرد همه اش کار و کار و کار ! مگر یک زن چقدر قدرت دارد

هنوز صبحانه تمام نشده  باید لباس بچه  شیر خوارمان را عوض کند  و لباس بشوید  بعد مشغول نظافت خانه شود و بعد هم اگر بچه گریه نکرد و ارام بود به فکر پختن ناهار باشد

 بیچاره مادرم اگر فرصت کوتاهی هم برای استراحت پیدامی کرد لباسها را پینه می کرد . همین مقدار نشستن برای او استراحت بود . بعد بچه را شیر می داد ٍ گندم را ارد می کرد تنور را روشن می نمود و نان می پخت و …. آن روز خیلی خسته شده بود و زیر لب ذکر خدا می گفت .

چشمم به تاولهای دستش که افتاد تاب نیاوردم بغض گلویم را بست و از خانه بیرون رفتم .

بی خود نیست که بهشت زیر پای مادران است . این همه رنخ و زحمت و بچه داری کم نیست . بعد از ساعتی که بازگشتم ٍ دیدم بچه را خوابانده و مشغول پختن نان برای شام است ٍ گفتم : مادر جان ! خسته نمی شوی این همه کار می کنی ؟ من به جای شما خسته شدم !

گفت : عزیز مادر حسن جان  بارها از رسول خدا شنیدم که می فرمود:

فاطمه جان برای  خوشی و راحتی در آخرت سختی ها و تلخی های دنیا را تحمل کن ...


[ چهارشنبه 91/1/30 ] [ 4:0 عصر ] [ ]

اسلحه

 پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود.  

پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد : 

پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم .

من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد.

من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .

دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :

پدر، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .

4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند، و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند.

پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند؟

پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم.


[ دوشنبه 91/1/28 ] [ 4:0 عصر ] [ ]

گردن بند بابرکت

غلام می خندید واو فکر می کرد که غلام به خاطر آزادی ا ش می خندد.

پرسید:

-از این که آزاد شدی خوش حالی ؟

-آری ای بانو !ولی خنده ام به خاطر چیز دیگری است !

-به خاطر چه چیزی است ؟

-به خاطر گردن بند شما !

-مگر گردن بند من  خنده دارد ؟!

-اجازه دهید توضیح دهم.پیر مردی که رسول خدا فرستاد و شما گردن بند را به او بخشیدید به مسجد آمده بود تا آن را بفروشد  و لباس و غذا و توشه ی راه  تهیه کند.ار با بم     عمار برای خرید آن بیست دینار و د ویست  درهم   به او داد . لباس   اسب   غذا هم به او داد  و پیر مرد  بسیار خوش حال شد .  شما را دعا کرد  و رفت .

سپس عمار گردن بند را معطر کرد و در پارچه ای گذاشت  ومرا به همراه آنها رای شما هدیه فرستاد که از این پس غلام شما باشم.

-ولی من تورا در راه خدا آزاد کردم! وتو دیگر غلام نیستی .

-ای دختر رسول خدا !خنده ی من نیز به همین خاطراست چه گردن بند با برکتی بود ! گرسنه ای را سیر کرد .ٍٍ فقیر و رهنه ای را بی نیاز نمود  و برده ای را ازاد کرد . سرانجام هم به دست صاحبش رسید .

غلام تا زنده بود ٍ  خاطره آن روز را به یاد داشت و برای همه تعریف می کرد .


[ یکشنبه 91/1/27 ] [ 7:23 عصر ] [ ]

مانع ظهور آقا ماییم

سلام بر مهدی! آخرین ذخیره خدا بر روی زمین!

مولا جان!

دیگر بس است،  این درد طاقت سوز هجران.

جانا! تا به کی در پشت پنجره انتظار، رؤیای آمدنت را به نظاره بنشینیم؟

ای در کنج زندانِ غیبت، همچنان محبوس!

وای گناه ما، میله های زندان تو !

هزار و اندیست که چشم به راهان قدومت، بر لب فغان دارند و بر جگر خراش.

هزار و اندیست که دلهای منتظران، در تمنای وصالت، در جان آه می پرورند ودر سینه داغ.

عمری است که در کوچه سار انتظار سرگردان وحیرانیم.

تو را  چه می شود، اگرشب سرد و فسرده فراقمان را به صبح دل انگیز وصالت آذین بندی؟

چگونه است، که این همه طلب و تمنا گره از کارفرو بسته ما نمی گشاید؟ بگو چه چاره کنیم؟

آیا نه وقت آن رسیده که نقاب از چهره برگیری و بازار حسن فروشان جهان را به یکباره رونق ببری؟!

آری!

... اینک همسفر با قافله منتظران، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق "جل و جلاله"  برمی داریم و خدای را به تضرع و زاری می خوانیم که:

بارالها!

نسیم ظهور دولت حجتت را به لطف و کرمت بر ما بوزان!


[ پنج شنبه 91/1/24 ] [ 7:42 عصر ] [ ]

در بامداد 21 فروردین 1378، امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در حال خروج از منزل، به وسیله ی منافقین مسلح در پوشش رفتگر، در برابر دیدگان فرزندش به شهادت رسید و منافقین کوردل، رسماً اقدام به این جنایت هولناک را به عهده گرفتند.

 
شهید صیاد شیرازی
زندگی نامه

شهید در سال 1323، در شهرستان درگز دیده به جهان گشود و در سال 1346، موفق به اخذ درجه کارشناسی از دانشگاه افسری شد و سپس در بخش های مختلف ارتش، به ویژه در غرب کشور به وظیفه ی پاسدارای از کشور پرداخت. وی پس از طی دوره ی تخصص توپخانه به عنوان استاد، در مرکز آموزش توپخانه اصفهان، مشغول به تدریس شد.    

 

شهید صیاد شیرازی در سازماندهی نیروهای انقلابی ارتش نقش بسزایی داشت. و پس از پیروزی انقلاب، در بحبوحه ی غائله سال 1358 ضد انقلاب در کردستان، به فرماندهی عملیات شمال غرب کشور برگزیده شد و در پاکسازی کردستان به همراه شهید دکتر چمران و دیگر رزمندگان غیور اسلام نقش مهمی ایفا نمود. پس از خلع بنی صدر، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه اندازی کرد.


قسمت هایی از وصیت نامه ی شهید سپهبد صیاد شیرازی


بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و سلم.

انالله و انا الیه راجعون


اللهم أدخلنا جنتک برحمتک و جنّبنا و احفظنا من عذابک بلطفک و احسانک یا لطیفاً بعباده یا أرحم الراحمین.

خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایت قرار دادی؛

خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آن چه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم نثار کنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود.

پروردگارا رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم.

خداوندا ولی امرت حضرت آیت الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی(عج)، زنده، پاینده و موفق بدار. آمین یا رب العالمین   من الله التوفیق

علی صیاد شیرازی، 19 دی ماه 1371   15 رجب


[ چهارشنبه 91/1/23 ] [ 6:4 عصر ] [ ]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

مراسم این هفته

چهارشنبه 2 دی‌ماه
خیابان معلم / کوی 10 / فرعی چهارم
شروع مراسم ساعت ۱۹:۳۰

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 47
بازدید دیروز: 91
کل بازدیدها: 572668